گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

رحم کن ای نفس من (۱)

چرا گریانی ای نفس من؟ 

 

تو که به ناتوانیم آگاهی ! 

 

تا کی فریاد می زنی ؟ 

 

من جز عبارات بشری چیزی ندارم تا رویاهایت را به تفسیر کشم 

 

مرا بنگر ای نفس من 

 

سراسر زندگیم را از تعالیم تو پر کرده ام  

 

بیندیش که چگونه در رنج بوده ام 

 

زندگیم را به دنبال تو بوده ام 

 

قلبم فرمانروا و سلطان من بود 

 

اما اکنون یوغ بندگی تو را بر گردن دارد 

 

صبرم شریک من بود اما اکنون خصم من است 

 

جوانی ام آرزوی من بود اما اکنون سرزنشگر من است 

 

چرا ای نفس من سراسر طمع هستی ؟ 

 

من خواهش خود را رد کرده ام و لذت زندگی را ترک گفته ام 

 

فقط با من باش یا مرگ را صدا بزن تا مرا رها کند 

 

که عدالت شکوه توست ...

آوای عاشقانه دل من (۳)

اکنون کجایی ای خود دیگر من ؟ آیا در این سکوت شب بیداری ؟  

 

بگذار نسیم پاک  

 

تپش و مهربانی جاودانه قلبم را به تو برساند. 

 

آیا چهره ام را بیاد می آوری ؟  

 آن تصویر مشتاق تر از خود من نیست که اندوه دیری است سایه بر شادمانیم گسترانده است. 

 

زاری و گریه چشمانم که زیباییت را می نمایاند پژمرده است و لبانم را که با بوسه هایت شیرین شده بود خشکاند. 

 

کجایی ای محبوب من ؟  

 

آیا نجوای من را از آن سوی اقیانوسها می شنوی ؟ 

 

آیا نیاز من را می فهمی ؟  

 

آیا بار سنگین درد من را دیده ای ؟ 

 

آیا هیچ روحی در هوا نیست که نفس این جوان در حال مرگ را به تو برساند ؟

 

آیا هیچ تکلمی بین فرشتگان نیست که شکایت من را به تو برساند ؟

 

کجایی ای ستاره زیبای من ؟ 

 

تیرگی زندگی من را در آغوش کشیده و اندوه بر من چیره گشته است. 

 

لبخندی در فضا بزن که خواهد رسید و من را جانی دوباره خواهد داد. 

 

از انفاس خود عطری در فضا بپراکن که حمایتم خواهد کرد. 

 

کجایی ای محبوب من ؟  

 

آه چه بزرگ است عشق  

 

و 

 

چه بی مقدارم من.

آوای عاشقانه دل من (۲)

به یاد می آوری آن لحظه ای را که برای وداع آمدی و بوسه هایی بر لبانم جای دادی؟ 

 

آن بوسه به من آموخت که فروبستن لبها در برابر عشق  

 

اسراری الهی را پنهان می کنند که زبان از گفتن آنها عاجز است. 

 

آن بوسه آغاز آهی عظیم بود همچون دم قدرتمندی که بر انسان خاکی دمیده شد .

 

آن آه راهمان را به جهانی روحانی راهنما شد 

 

تا شکوه روحمان را آشکار کند و آنجا خواهد ماند تا دوباره همدیگر را ببینیم 

 

به یاد می آورم آن لحظه را که مرا بارها بوسه بخشیدی 

 

و با اشک های جاری از گونه هایت مرا گفتی : 

 

جسمهای خاکی باید از اهداف خاکی جدا شوند 

 

و لاجرم باید از اهداف جهانی دور باشند 

 

اما روح ها در دستان عشق ایمن هستند 

 

تا مرگ فرا رسد و او را بسوی خدا برد 

 

برو ای محبوب من که عشق تو را از آن خویش می داند 

 

از او اطاعت کن او ملکه زیبایی است که به پیروانش جامی از آب حیات می بخشد. 

 

عشق تو محبوبی مهربان و همراه و خاطرات تو ضیافتی ابدی در دستان خالی ام نهاد. 

 

...