-
۰۰۰
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 17:26
-
شجاعت
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 15:07
مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد . . شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم بردار
-
تنها نیستیم
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 15:04
خواب دیدم با خداوند در ساحل رودخانه ای قدم می زنم. نا گهان فراز ها و نشیب های صعودم در زندگی، همچون برق و باد از جلوی دیدگانم عبور کرد. نیک نگریستم؛ در فرودهای زندگیم، هر کجا که آسودگی و شادمانی و لذت بود، دو رد پا بر ماسه ها مشاهده میشد. اما در فراز های زندگیم، هر کجا که سختی و درد و رنج بود، تنها یک رد پا می دیدم....
-
حفره های خالی
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 18:55
این روزها، روزمرههایم یک طور غریبی است. هی خودم را میبینم مثل یک صفحه فلزی با حفرههایی توش، یک طوری سرد و نچسب . هی آدمهایی میبینم که هر کدامشان یک کار میکنند و هیچکدامشان "من" نیستم. دلم میخواهد چنگشان بزنم. بیچارهها تقصیری ندارند البته باید زندگیشان را بکنند اما دلم میخواد بگیرمشان، بنشانمشان یک...
-
به یه طرفش
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 18:54
بعضی از روزها "یک طوری" اند. هر کسی "یک طوری" خودش را دارد. مال من تنبلانه سرخوشانه است. یعنی هی ساعتت زنگ بزند، هی بیندازیش برای ده دقیقه دیرتر، هی غلت بزنی و صورتت بیفتد روی خنکی بالشت، یکی از چشمهایت بیشتر باز نشود، باز از ساعت ده دقیقه وقت بگیری که سرت را بکنی توی بالش و یک لبخند کج و کوله هم...
-
این سر سنگین من
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 18:51
خیلی سنگینی میکند این سرِ روی شانهها. پرِپر است با صداها و کلمهها و جملهها و حرفها. پر از دل خوش سیری چند و به کجای این شب تیره بیاویزم...همهچیز هی دارد دوره میشود آن تو. حرف و حرف و حرفهایی که بیرون نمیآید و هی توی سر برای خودش میچرخد. قصههای روزانه که هی با جزییات برای خود تکرار میشود انگار که ترس از...
-
باز هم کتاب
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 14:10
:: شاید بارها و بارها توی کتابفروشی از کنار «دوست بازیافته» رد شده باشی و اندازه و حجم کم کتاب چنان بوده که رغبت چندانی برات ایجاد نکرده که اون رو برداری و ورق بزنی. ولی اگه تابهحال این کتاب رو نخوندی، خوشحال باش که حالا میتونی از خوندنِ یه داستان خیلی خوب (که بهسختی بهش میشه گفت رمان و یا داستان بلند) با پایانی بس...
-
روزهای داغ تابستون و کتاب
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 14:08
:: «آمریکا» غیر کافکاییترین رمان کافکاست! رمانی پُر دردسر و با دو سه تا اسم مختلف. کافکا از این کتاب به «مفقودالاثر» یاد کرده. فصل اول رمان به اسم «آتشانداز» بهصورت مستقل چاپ میشه ولی بعدِ یه مدت بخشهایی از رمان توی آتشسوزی از بین میره و ... کافکا، نویسندهی متولد پراگ که هیچوقت به آمریکا سفر نکرد، صد سال پیش...
-
رتبه های اول ایران در دنیا
شنبه 4 تیرماه سال 1390 17:10
ایران در چه زمینه هایی در جهان مقام اول را دارد؟ گرچه در بسیاری از پارامترهای مثبت در رده آخرین کشورهای دنیا و متاسفانه در بسیاری از گزینه های منفی در رده اولین های دنیا هستیم ... اما در برخی زمینه ها ی مثبت هم رتبه مناسبی در دنیا داریم که دانستنش برای حفظ روحیه مان خوب است. به این امید که با تلاش و کوشش و اعتماد به...
-
معرفی کتاب
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1390 15:30
این کتاب ترکیبی است از افسون و جادو، توصیفات زیبا و دقیق و شخصیت هایی شاد و زنده. در واقع این رمان، دنباله کتاب شکلات است که در آن، قهرمان داستان به همراه دخترش در دنیای انسان های عادی با چالش های تازه ای روبه رو می شوند. نوشتن این کتاب که با الهام گرفتن از یک شکلات فروشی آغاز شد، چنان شفاف و عمیق، زندگی را از درون یک...
-
معرفی کتاب
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1390 15:28
در فرهنگ ما ایرانی ها این باور جا افتاده که سفر مخصوصاً از نوع خارج از کشورش ، مختص آدمهای پولداره. اگر شما هم احیاناً اینجوری فکر می کنید، پیشنهاد می کنم کتاب «مارک و پلو»ی منصور ضابطیان رو بخونید تا نظرتون عوض شه. مارک و پلو / منصور ضابطیان / انتشارات مثلث / 176 صفحه /6000 تومان این کتاب سفرنامه 6 ساله منصور...
-
حجاب
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1390 15:23
-
تفکر ناب
دوشنبه 30 خردادماه سال 1390 17:54
-
زنگ تفریح
دوشنبه 30 خردادماه سال 1390 17:52
پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت . . .
-
کتاب و دیگر هیچ
شنبه 28 خردادماه سال 1390 10:37
میراث اِستر رمان خوب و خوشخوانی است. راوی زنی است که بعد از بیست سال قراره مردی رو ببینه که روزی عشقش بوده. لائوس بعد از سالها به خونهی برمیگرده که 20 سال قبل تونسته همهی اهالی منزل رو با چربزبونی سحر و جادو کنه. عاشق دختر خونواده بوده ولی با اون یکی دختر ازدواج میکنه! و حالا بعد از این همه سال دوباره برگشته تا...
-
زنگ تفریح
جمعه 27 خردادماه سال 1390 12:58
1- شش سال اوّل زندگی: • گریه نکن • شیطونی نکن • دست تو دماغت نکن • تو شلوارت پیپی نکن • مامانت رو اذیّت نکن • روی دیوار نقاشی نکن • انگشتت رو تو پریز برق نکن • دمپایی بابا رو پات نکن • به خورشید نگاه نکن • شبها تو جات جیش نکن • تو کمد مامان فضولی نکن • با اون پسر بیتربیته بازی نکن • اسباببازیها رو تو دهنت نکن •...
-
۰۰۰
یکشنبه 22 خردادماه سال 1390 08:51
گیریم اسبهای نجیب و به میخ کشیدهی میدان امام شهر ساری را جمع کردید، با چهار پاهای بینام و نشان و یابوهای آزاد و ولو شدهیی که سالهاست در اجتماع و زندگی ما مردم بیگناه، یورتمه میروند چه میکنید؟! رئیس شورای شهر ساری ادامه داد: بر اساس دستور دادستان، وجود مجسمههای اسب در میدان امام چیزی جز اهانت به نام امام نیست و...
-
شب آرزوها
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 22:30
-
خدایا بفرما خرما
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 13:25
زنی میمیرد. همین حوالی. دور نیست. چسبیده به این شهر. چسبیده به دلِ سیاه ما آدمها. آدمها؟ ما؟! ما آدمها؟! چسبیده به تاریخ پُرابهت و این مرز پُرگهر. از اهالی همین شهر بود. مال همین آبادی. شاید ساکن کوچه باغی بود که هنوز هم وقتی دیوار کاهگلیش خیس میشه از نَم بارون، عاشقی جوونه میزنه. دفن میشه کنار قبر پدری که وقتی...
-
زن
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 08:44
پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟ مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم پسرک نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟ پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می کنند ، بی هیچ دلیلی پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت...
-
زخمها
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 14:57
همهی ما زخمهایی داریم روی بازو یا ساق پا زخمهایی قدیمی که داستان دارند که میشود با آنها ما را شناسایی کرد زخمهایی بر پیشانی یا بر قلبهایمان سارا محمدی اردهالی / روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود
-
خـوابگرد
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 13:06
روزهای ترسناکی است. انگاری تموم خوابهای بیسرانجام قراره در دنیای واقعی تعبیر بشه. خودمون که هنوز غریبهایم با کوچه و خیابون و تموم محلههای این ناکجاآبادِ زمینی، باید میزبان بدنیا اومدن بچههای نارس باشیم. بعد هر خواب، مردها میمیرن و زنهای تنها حتی منتظر رسیدن ِ فصل سرد زمستون هم نمیموند. با اولین قار کلاغ نیست...
-
نمی خواهی ؟
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 23:20
نمی خواهی دستانت را به من بسپاری؟ نمی خواهی میزبان دلتنگی هایم باشی؟ نمی خواهی حلقه یاس های سپید را به گردنم بیاویزی؟ نمی خواهی شبنم های اشتیاق را به چشمانم هدیه دهی؟ نمی خواهی گونه هایم را به شفافیت شرم بیامیزی؟ نمی خواهی دوباره به معصومیت نگاهم سوگند بخوری؟ نمی خواهی زمزمه کنی:به عظمت اشکی که در دیده ات می درخشد به...
-
دلی تنها مهربان قلب من
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 23:17
مهربانم، ای خوب! یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که این جا بین آدم هایی، که همه سرد و غریبند با تو تک و تنها، به تو می اندیشد و کمی، دلش از دوری تو دلگیر است.... مهربانم، ای خوب! یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که چشمش ، به رهت دوخته بر در مانده و شب و روز دعایش اینست؛ زیر این سقف بلند، هر کجایی هستی، به سلامت باشی و دلت همواره،...
-
شقایق
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 23:11
شقایق گفت با خنده نه بیمارم، نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته و عشق از...
-
دلتنگی
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 23:09
حقیقت داره دلتنگی دلیل اینکه آرومم ،امید لمس دست هاته همین لبخند پنهانی ،کنار لحن گیراته دلیل اینکه تنهایی ، همین دست های تنهامه همین دنیای تاریکم ، همین تردید چشمامه شبیه حس پژمردن ، دچار شک و بی رنگی من و روحم ، تو تنهایی ، حقیقت داره دلتنگی هنوزم می شه عاشق شد ، هنوزم حال من خوبه ببین دنیا پر از رنگه ، هنوزم عشق...
-
شاپرک عشق
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 23:07
کاش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم کرد کاش می شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد کاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد کاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد کاش می شد با نسیم شامگاه برگ زرد یاس ها را رنگ کرد کاش می شد با خزان قلب ها مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد کاش می شد در...
-
باران آمد
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 22:57
باران آمد و پشت پنجره دلم را شست ولی رازقی نروئید. شقایقی گلگون از شعرم سر زد که چون من داغی بر سینه داشت. باد هم یار من نبود و کاغذهایم را تا ماهور ها نبرد . ولی من برگشتم تا روایت گر احساسم با مهربان ترین دوستانم باشم.
-
بدرود یاران
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1390 13:07
شعر متن از سمانه اسحاقی http://samaram.blogsky.com
-
آغاز سال ۱۳۹۰ مبارک
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 18:03