امروز 29 آذر است و از امشب که بگذریم، صدای آمدن یلــــدا آرام آرام به گوشمان می رسد و فردا شب، شب یلداست. یلدایی که متقارن شده با نیمه ماه محرم و سوگواره عزای سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و حزن و اندوه به جا مانده از وقایع دردناک تاسوعا و عاشورایی که نمی توان هرگز از یاد برد؛ اما یلدا پاسداشت رسم و رسوم آئینی ما ایرانیان نیز هست که یادآور سنت صله ٔ رحم و دور هم بودن بستگان را در پیش دارد و تفأل به حافظ که میهمان تمام خانه های ایرانی است ...
هرآنچه با انتشار خبرهای شوک برانگیز قیمت های جدید بنزین، نفت، گازوئیل، گاز، آب، برق و ... در راستای هدفمند کردن یارانه ها تا اندازه ای شور و اشتیاق دور هم بودن را تحت الشعاع قرار می دهد، اما به هر تقدیر پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها خانه را برای استقبال از فرزندان می آرایند و فرزندان و نواده ها نیز از آن سو برای دیدار بزرگان خانواده بی قرارند. شاید از جنب و جوش همیشگی خرید از مغازه های آجیل و میوه فروشی خبری نباشد ولی هندوانه و انار به نوبه خود کم و بیش رخ می نمایانند و طعمی از یلدا را به شب زنده داران شب چله می چشانند.
یلدا، همان یلدائیست که همواره در نزد ایرانیان گرامی داشته شده است البته با اینکه امروزه تعدادی از مولفه های ویژه این رسم کهن چون گرد کرسی نشستن و شاهنامه خواندن رو به فراموشی گذارده اما هنوز هر ایرانی می کوشد بارقه های اصلی این آیین را حفظ کند. ایران کشوری با فرهنگی غنی است که مردمانش بنا به ذوق و سلیقه و طبیعت منطقه ای که در آن زیست می کنند هر یک برای برگزاری سنت های کهن آداب خاص خود را دارند. ایرانیان قدیم شادی و نشاط را از موهبت های خدایی می پنداشتند و آیین و جشن شب یلدا یا شب چله بزرگ تا به امروز در تمامی سرزمین کهنسال ایران و در بین همه قشرها و خانواده ها برگزار میشود.
برگزاری مراسم یلدا، آیینی خانوادگی است و گردهمایی ها به خویشاوندان و دوستان نزدیک محدود میشود. شب یلدا یا شب چله آخرین شب آذرماه، شب پیش از نخستین روز زمستان و درازترین شب سال است و فردای آن با دمیدن خورشید، روزها بزرگ تر شده و تابش نور ایزدی افزونی می یابد. ایرانیان باستان، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می خواندند و برای آن جشن بزرگی بر پا می کردند. این شب در نیمکره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن شب به بعد یعنی از شب یلدا طول روز بیشتر و طول شب کوتاهتر میشود و در درازترین و تیره ترین شب سال، ستایش خورشید نماد دیگری می یابد. مردمان سرزمین ایران با بیدار ماندن، طلوع خورشید و سپیده دم را انتظار می کشند تا خود شاهد دمیدن خورشید باشند و نور ایزدی را ستایش کنند.
یلدا از نظر معنی معادل با کلمه نوئل از ریشه ناتالیس رومی به معنی تولد است و نوئل از ریشه یلدا است. واژه "یلدا" سریانی (از لهجه های متداول زبان "آرامی" است) و به معنی ولادت است. زبان "آرامی" یکی از زبان های رایج در منطقه خاورمیانه و زبان اصلی نگارش کتب عهد جدید مسیحیان بوده است. (برخی بر این عقیده اند که این واژه در زمان ساسانیان که خطوط الفبا از راست به چپ نوشته می شده، وارد زبان پارسی شده است). ولادت خورشید (مهر و میترا) و رومیان آن را (ناتالیس انویکتوس) یعنی روز (تولد مهر شکست ناپذیر) می نامیدند.
آیین شب یلدا یا شب چله با خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه های گوناگون همراه است که همه جنبه نمادین دارند و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند. اگر رسم ها و آیین های دیگر یلدا را میراثی از فرهنگ چند هزار ساله بدانیم ولی فال حافظ گرفتن در شب یلدا در سده های اخیر به رسم های این سنت افزوده شده است. شاهنامه خوانی و قصه گویی پدربزرگ و مادربزرگ دور کرسی برای کوچکترها نیز از آیین های یلدا است که خاطرات شیرینی برای بزرگسالی آنها فراهم می آورد و بطور کلی خوردن خوراکی ها و مراسم دیگر در این شب بهانه ای برای بیدار ماندن در این شب طولانی است.
گفتن بارون میاد. شاید بیاد. اعتمادی نیست به حرفِ اینها. چتر که نداشتم. عادت داشتم به قدمزدنهای بیچتر زیر بارونِ این شهر. سالها بدون چتر رفتم و اومدم. تا اون تهتههای شهر. گفتن که باید با چتر دعا کرد برای باریدن. از همین ایمیلهای فورواردی که آدمها میفرستن برای هم و من هم رفتم و یه چتر مشکی خریدم. 5000 تومن. حتماً چینی هم هست. این روزها دیگه اصلاً نگاه نمیکنم اون Made in فلانش رو که دیگه فقط ننه بابامون چینی نیستند. با چتر دعا کردم. دو روز و دو شب. شاید بارون بیاد.
بارون که چه عرض کنم. گـُلنَمهی اومد. چند قطره که تن تَبدار زمین همچین بفهمی نفهمی، نَمدار شد تا یادمون باشه که آسمونِ بالای سرمون، آبی رنگه. گلهی نیست که ما در این گوشهی دنیا به حداقلها راضییم. سالهاست. عادت کردیم به گوشت و روغن و برنج و لپه و بنزین کوپنی. که تمام بچهگیهامون جنگ بود و ما در حسرتِ خوردن یه قالب 100 گرمی کره حیوانی هی پَس زدیم کرههای بدمزهی مارگارین رو. ما به حداقلها عادت داریم و زندگی کردیم با خوشبختی! و با اتکاء به حتماً تقدیر همین بوده و از وقتی شناختیم تقدیر الهی رو چقدر خوشبخت شدیم وقتی خودمون و ننه و بچه و درس و ماشین ِ ته دره و مریض رو به موتمون رو سپردیم به مشیعتِ الهی. حالا دیگه نه عذاب وجدان داریم و نه آب و برق و پول و سواد و برف و بارون و جاده و راهآهن و تکنولوژی و فرهنگ و .... هیچی هیچی که حتماً تقدیر همین بوده.
گناه نیومدن بارون توی تموم پاییز به گردنِ ما و معصیتهامون انداخته میشه براحتی آب خوردن. بابا کدوم گناه؟ کدوم معصیت؟ کدوم بزه؟ و برکتِ بارش همین چند قطره شاید بارون، وصل میشه به ماههای عرب که خب فرقی هم نداره کدوم ماه. هر وقتی بارون بیاد توی این شهر، همون ماه و همون روز میشه مقدس و بابرکت.
بارون اومد. بارون. چه بارونی؟! که آدم خجالت میکشه به این چار قطره بگه بارون ولی شاید بعد از این با این همه گناه و معصیتِ ما آدمها، سهمیهی بارون پاییزیمون همین باشه. دیگه اون بارون و اون برفها شد خاطره. شد نوستالیژی. باید آهنگهای خشدار صفحه گرامافون پخش بشه و با حسرت به برف و بارونِ همین چند سال پیش نگاه کنیم. انگاری که داریم به تهران قدیم نگاه میکنیم. به جنگِ جهانی دوم. ماشین دودی. لالهزار. پاییز باشه و تو دلت تنگِ بارون باشه باید جسم و روح و ماهیتِ منِ بندهی خدا رو زیر سوال برد یا خدا و دفتر دستکِ آفرینش رو که هفتهی دیگه زمستونه و ما هنوز هیچ حالی نکردیم با پاییز و حال و هواش.
خدایا نمیگیم اَلاَعفو که گناهی نکردیم توی این سرزمین جدا افتاده از همهی زمین. این رسمش نیست. بچههای این دوره زمونه لِنگ ننه و بابا رو از وسط جر میدن که زاییدین، پس باید برامون ماشین بخرید. آیفون 4 بخرید. بخدا ما خوب بندههایی هستیم که فقط ازت بارون میخواهیم. دو تا گوله برف میخوایم. یه کمی باد میخواهیم. خودمون خوب میدونیم که دیگه تهیهی بیامدبلیو و خونهی پنتهاس در یدِ قدرت تو نیست! پس شرمندهات نمیکنیم. توقعی نیست ولی شاید بد نباشه، تو هم اون کلاهت رو یه کمی بذاری بالاتر. ما آدمها، گناهکار و بیگناه، اینجا، روی زمینت داریم میمیریم. همین.