وحشت از عشق که نه ، ترس ما فاصله هاست وحشت از غصه که نه ، ترس ما خاتمه هاست ترس بیهوده نداریم ، صحبت از خاطره هاست صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست گله از دست کسی نیست مقصر دل دیوانه ی ماست |
خدا از هرچه پنداری جدا باشد
خدا هرگز نمیخواهد خدا باشد
نمیخواهد خدا بازیچهی دست شما باشد
که او هرگز نمیخواهد چنین آیینهی وحشتنما باشد
هراس از وی ندارم من
هراسی زین اندیشهها در پی ندارم من
خدایا بیم از آن دارم
مبادا رهگذاری را بیازارم
نه جنگی با کسی دارم، نه کس با من
بگو موسی، بگو موسی پریشانتر تویی یا من؟
نه از افسانه میترسم، نه از شیطان
نه از کفر و نه از ایمان
نه از دوزخ، نه از حرمان
نه از فردا، نه از مردن
نه از پیمانه میخوردن
خدا را میشناسم از شما بهتر
شما را از خدا بهتر
خدا را میشناسم من