نه اینکه حالی نباشه، نه اینکه بارونی زده باشه و ورقلمبیده شده باشه حسها، نه اینکه چون روزهای آخر ساله گم شده باشم لای پسته و تخمه و اسکناسهای نو و سبزههای سبز نشده، نـه، اتفاقاً این روزها موضوع زیاده واسه نوشتن. کلمات رژه میرن توی مغزم، صبح و عصر و شب از جلو نظام میدن و ایست خبردار که بد رفیق شدم با واژهها و کلمات. ملالی نیست. همه چیز خوب است، شاید!
گفتم ننویسم و قلم رو بدم دست شما که شما هم سهم دارید از این یه گـُله جا. دیکتاتوری نیست که فقط من بگم و شما هم بگید چشم. پس شما هم خط خطی کنید این آخر سالی. بنویسید از خودتون. از مامانتون! از دغدغههاتون. مشکلات و سرخوشیهاتون. از همهی جاهای تنگ و گشادتون. یا نه، اصلاً از من بنویسید. بخدا راست میگم. یه چیزی عینهو همین برنامههای کسلکنندهی تلویزیون که میکروفون رو میدن دست بیننده.
پس بنویسید از هر چیزی که دلتون خواست. انصافاً هم اگه فحش دادین و حرفی زدین کـُلفت، یه جورایی ظریف و زیرپوستی باشه. بکنیدش توی لایههای مخفی کلمات، قطعاً آدم زیاده برای کشفش. پس اینبار شما سوال کنید. پیشنهاد بدین و انتقاد کنید. خجالت نکشید و بنویسید.