گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

ترانه های محبوب من ۱۹

 شعله زد عشق و من از نو ، نو شدم

پر شدم از عشق تو مملو شدم

شوق شیدایی مرا از من گرفت ، من به خود برگشتم از تو ، تو شدم

آه با تو من چه رعنا می شوم آه با تو من چه زیبا می شوم

عطر لبخند خدا می گیرم و شکل آواز پری ها می شوم

آه هستی جز تمنای تو نیست ، آه لذت جز تماشای تو نیست

یک نفس دور از تو باشم مرده ام ، زندگی جز مرگ در پای تو نیست

آه با تو من چه رعنا میشوم آه با تو من چه زیبا میشوم

یاد دبستان

اولین روز دبستان بازگرد

کودکیها شاد و خندان بازگرد

بازگرد ای خاطرات کودکی

بر سوار اسب های چوبکی

خاطرات کودکی زیبا ترند

یادگاران کهن ماناترند

درسهای سال اول ساده بود

آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس

روبه مکار و دزدچاپلوس

کاکلی گنجشککی باهوش بود

فیل نادانی برایش موش بود

روز مهمانی کوکب خانم است

سفره پر از بوی نان گندم است

با وجود سوز و سرمای شدید

ریز علی پیراهن از تن میدرید

تا درون نیمکت جا می شدیم

ما پر از تصمیم کبرا می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم

یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت

دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود

برگ دفترهامان به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ

 

خش خش جاروی با با روی  برگ

همکلاسی های من یادم کنید

باز هم در کوچه فریادم کنید

همکلاسی های درس و رنج و کار

بچه های جامه های وصله دار

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود

جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش می شد باز کوچک میشدیم

لااقل یک روز کودک میشدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش

یاد آن گچها که بودش روی دوش

ای معلم نام و هم یادت به خیر

      یاد درس آب وبابایت به خیر

 ای دبستانی ترین احساس من

باز گرد این مشق ها را خط بزن

محاوره مثبت

تکلم انسانها بیانگر نحوه تفکر آنهاست. مثبت بیندیشیم و مثبت بگوییم تا انرژی مثبت خود را به دیگران منتقل کنیم.


بگوییم

ازاینکه وقتتون رو در اختیارم گذاشتید ممنون “”"”"”"”"”" نگوییم ببخشید مزاحمتون شدم 

طول میکشه تا یاد بگیری “”"”"”"”"”"”" نگوییم هیچ وقت یاد نمیگیری 

مسئله دارم “”"”"”"”"” نگوییم مشکل دارم 

مسئله رو خودم حل میکنم “”"”"”"”"”"”" نگوییم مسئله به تو ربطی نداره 

شاد و پر انرژی باشید “”"”"”"”"”" نگوییم خسته نباشید 

این کار را بعدا انجام میدهم “”"”"”"”"” نگوییم دچار یاس شدم 


صد در صد خواهد شد “”"”"”"”"”" نگوییم ای کاش میشد 

ان شا الله حتما موفق میشوی “”"”"”"”"”" نگوییم ان شا الله موفق میشوی 

عالی هستم “”"”"”"”"”"”" نگوییم خوب هستم 

اولین قانون طبیعت این است که تو از هر چه هراس داشته باشی همان را به طرف خودت جلب می کنی. 

هیجان قدرتی دارد که جذب میکند .تو از هر چه شدیدا بترسی آن را تجربه خواهی کرد .مثلا حیوان فورا متوجه میشود که تو از او وحشت داری. هیچکدام از این ها تصادفی اتفاق نمی افتد .تصادفی در عالم هستی وجود ندارد. هیجان انرژی در حرکت است. وقتی تو انرژی را جا به جا می کنی انرژی ایجاد میکنی. اگر به اندازه کافی انرژی جا به جا کنی ماده به وجود می آ وری . ماده انرژی متراکم است که جا به جا شده و به آن فشار وارد شده است.

فکر انرژی خالص است . هر فکری که تو اکنون داری یا قبلا داشتی یا در آینده خواهی داشت خلاق است. انرژی حاصل از فکر هرگز نمی میرد .این انرژی از فکر تو و ذهن تو وارد عالم هستی می شود و برای ابد ادامه پیدا می کند. همه افکار به هم مربوط هستند. افکار با هم تلاقی پیدا می کنند. در مسیر اعجاب انگیزی از انرژی با هم تقاطع پیدا می کنند و نقش بدیع و زیبایی از پیچیدگیهای غیر قابل باور به وجود می آورند . همات طور که دو چیز مشابه همدیگر را جذب می کنند دو انرژی مشابه هم یکدیگر را جذب می کنند .و توده ای از انرژی مشابه به وجود می آورند.

بنابراین حتی افراد معمولی اگر فکرشان(دعا. امید. آرزو . .رویا .ترس) به اندازه کافی قوی باشد میتوانند نتایج شگفت انگیزی را به وجود آورند.

زندگی نمیتواند به هیچ طریق دیگری خودش را نشان دهد جز آن طریقی که تو تصور میکنی خودش را نشان خواهد داد .تو با فکر کردن خلق می کنی.

پس همیشه به بهترینها فکر کن

شبه شاد شبانگاه

 

  


ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم 

                چند روزیست که هر دم به تو می اندیشــــم 

به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور 

                 به همان سبز صمیمی به همان باغ بلـــــور 

به همان سایه همان وهم همان تصویری 

                  که سراغش ز غزلــــهای خودم می گیری 

به همان زل زدن از فاصله  دور به هم 

                 یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هـــــــم 

به تبسم به تکلم به دل آرایی تو 

                به خموشی به تماشا به شکیبایـی تــــــــــــــو 

به نفس های تو در سایه سنگین سکوت 

                 به سخن های تو با لحجه شیریــــــــن سکوت 

شبحی چند شب است آفت جانم شده است 

                 اول نـــــــام کسی ورد زبانـــــــــم شده است 

در من انگار کسی در پی انکار من است 

                 یک نفر مثل خودم عاشق دیــــــدار من است 

یک نفر ساده چنان ساده که از سادگیش 

                  می شود یک شبـــه پی برد به دلــــــدادگیش 

آه ای خواب گران سنگ سبک بار شده 

                   بر ســـــــر روح من افتـــــاده  و آوار شده 

در من انگار کسی در پی انکار من است 

                  یک نفر مثل خودم تشنه ی دیــــدار من است 

یک نفر سبزه چنان سبز که از سرسبزیش 

                 می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویــش 

رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است 

                 اول نام کســـــــــــــــــی ورد زبانم شده است 

ای بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست 

                 راستی این شبحه هر شبه تصویر تو نیست ؟ 

اگر این حادثه ی هر شبه تصویرتو نیست 

                 پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیـــــــسـت؟ 

حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش 

                عاشقی جرم قشنگی ست به انکــــــــار مکوش 

آری آن سایه که هر شب آفت جانم شده بود 

                آن الفبـــــــــــــــــا که همه ورد زبانم شده بــود 

اینک از پشت دل آینه پیدا شده است 

                و تماشا گه  این خیـــــــــــــــل تماشا شده است 

آن الفبای دبستانی دلخواه تویی 

                عشق من آن شبـــــــــــــــح شاد شبانگـــاه تویی