گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

تنها نیستیم

خواب دیدم با خداوند در ساحل رودخانه ای قدم می زنم.

نا گهان فراز ها و نشیب های صعودم در زندگی،

همچون برق و باد از جلوی دیدگانم عبور کرد.

نیک نگریستم؛

در فرودهای زندگیم،

هر کجا که آسودگی و شادمانی و لذت بود،

دو رد پا بر ماسه ها مشاهده میشد.

اما در فراز های زندگیم،

هر کجا که سختی و درد و رنج بود،

تنها یک رد پا می دیدم.

گفتم: " ای خدا!

قرار بود که تو همواره با من باشی،

اما در هنگام مصیبت و بلا،

آنگاه که سخت به تو محتاجم،

چرا تو با من نیستی؟

رد پایت را نمی بینم؟ "

خداوند لبخندی زد و گفت:

آن زمان که تنها یک رد پا می بینی؛

زمانی است که من تو را در آغوش خویش حمل می کنم. "

خندیدم و گفتم : " و شاید من تو را در دل خویش! " 

 

(اشو : کتاب زبان فرشتگان)