خواب دیدم با خداوند در ساحل رودخانه ای قدم می زنم.
نا گهان فراز ها و نشیب های صعودم در زندگی،
همچون برق و باد از جلوی دیدگانم عبور کرد.
نیک نگریستم؛
در فرودهای زندگیم،
هر کجا که آسودگی و شادمانی و لذت بود،
دو رد پا بر ماسه ها مشاهده میشد.
اما در فراز های زندگیم،
هر کجا که سختی و درد و رنج بود،
تنها یک رد پا می دیدم.
گفتم: " ای خدا!
قرار بود که تو همواره با من باشی،
اما در هنگام مصیبت و بلا،
آنگاه که سخت به تو محتاجم،
چرا تو با من نیستی؟
رد پایت را نمی بینم؟ "
خداوند لبخندی زد و گفت:
آن زمان که تنها یک رد پا می بینی؛
زمانی است که من تو را در آغوش خویش حمل می کنم. "
خندیدم و گفتم : " و شاید من تو را در دل خویش! "
(اشو : کتاب زبان فرشتگان)
:: شاید بارها و بارها توی کتابفروشی از کنار «دوست بازیافته» رد شده باشی و اندازه و حجم کم کتاب چنان بوده که رغبت چندانی برات ایجاد نکرده که اون رو برداری و ورق بزنی. ولی اگه تابهحال این کتاب رو نخوندی، خوشحال باش که حالا میتونی از خوندنِ یه داستان خیلی خوب (که بهسختی بهش میشه گفت رمان و یا داستان بلند) با پایانی بس شوکه کننده لذت ببری.
هانس عزیزم، این وضع را خدا مُقدر کرده و شرایطی خلاف خواستِ من به وجود آورده و تو باید مرا همینطور که هستم بپذیری. سعی من این بود همهی این چیزها را از تو مخفی نگه دارم، اما باید میدانستم که نمیتوانم برای مدتِ زیادی تو را فریب بدهم و باید شهامت این را میداشتم که پیش از اینها مسئله را با تو در میان بگذارم. اما آدم ترسویی هستم. تحمل این را نداشتم که تو را برنجانم. با اینحال، همهی تقصیر به گردن من نیست؛ تو دربارهی دوستی چنان آرمان باشکوهی داری که انطباق با آن برای هر کسی که باشد بسیار مشکل است. هانس عزیز من! تو از این آدمهای خاکی بیش از اندازه توقع داری. سعی کن حرف مرا بفهمی و مرا ببخشی تا بتوانیم باز با هم دوست باشیم.
دوست بازیافته / فرد اولمن / ترجمهی مهدی سحابی / نشر ماهی / 112 صفحه / 2000 تومان
:: «آمریکا» غیر کافکاییترین رمان کافکاست! رمانی پُر دردسر و با دو سه تا اسم مختلف. کافکا از این کتاب به «مفقودالاثر» یاد کرده. فصل اول رمان به اسم «آتشانداز» بهصورت مستقل چاپ میشه ولی بعدِ یه مدت بخشهایی از رمان توی آتشسوزی از بین میره و ...
کافکا، نویسندهی متولد پراگ که هیچوقت به آمریکا سفر نکرد، صد سال پیش جامعهی آمریکا رو همونجوری ساخت که امروز هست. جامعهی که آدمها با خیال «بهشت گمشده» بهش مهاجرت میکنند و وقتی درگیر زندگی و روابط اجتماعی و سختی و مشکلاتش میشوند میبینند که در عین خوب بودن ولی خیلی متفاوت بوده با اون چیزی که توی ذهنشون بوده.
کشور آمریکا حتی یک قرن پیش دورنمای بسیار زیبایی داشته که کافکا با ورود کشتی مهاجران اروپایی به نیویورک و دیدن مجسمهی آزادی اون رو به زیبایی تصویر کرده.
از وقتی که یه کمی درگیر مسایل مربوط به «ویرایش و ویراستاری» شدم چشمم فقط دنبال جای درست ویرگول و نقطه و چسبیدن «ها» به فلان و بیسار شده! طرف توی سن و سال ما دو تا بیامدبلیو و پنتهاس تو فرشته داره و اونوقت من دلم به این خوشه که بدونم آنها رو باید «آنها» نوشت!
دو سه خطِ بالا رو گفتم تا به این نکته برسم که بهنظرم یکی از کم ایرادترین کتابهایی که امروز از لحاظ ویرایش توی بازار هست مربوطه میشه به «نشر ماهی». بدون شک اگه نکات ویرایشی رو ندونی و یا بهش حساس نباشی از خوندن کتاب و پیگیری داستان لذت میبری ولی میشه کتابی رو هم خوند و از ترجمه و ویرایش خوب و درستنویسی و علامتگذاریهای صحیحش، حالی کرد مبسوط و خوشبختانه نشر ماهی اینکار رو انجام میده.
آمریکا / فرانتس کافکا / ترجمهی علیاصغر حدادی / نشر ماهی / 300 صفحه / 6500 تومان
این کتاب ترکیبی است از افسون و جادو، توصیفات زیبا و دقیق و شخصیت هایی شاد و زنده. در واقع این رمان، دنباله کتاب شکلات است که در آن، قهرمان داستان به همراه دخترش در دنیای انسان های عادی با چالش های تازه ای روبه رو می شوند. نوشتن این کتاب که با الهام گرفتن از یک شکلات فروشی آغاز شد، چنان شفاف و عمیق، زندگی را از درون یک مغازه شکلات فروشی توصیف می کند که خواننده لحظه به لحظه خود را در فضای داستان می یابد. دردهای شخصیت های این رمان، همان مشکلات آشنای روزمره ما انسان ها است و نهایتا آنچه بیشتر از طلسم و جادو، این مشکلات را کمرنگ می کند انسانیت و همدلی قهرمانان داستان است.
قهرمانان کتاب شکلات و کفش های آبنباتی، خواننده را دعوت می کنند تا مجددا با بخش هایی از شخصیت خود آشتی کند، بخش هایی را که دنیای مدرن نپذیرفته و انسان متمدن به اجبار آنها را واپس رانده است. شور و نشاط، آزادی، شادی و عشق را می توان در زندگی این افراد لمس کرد و تاثیری که بر اطرفیانشان می گذارند به سادگی قابل درک است.
جملاتی شیرین از کتاب کفش های آبنباتی:
· می دونی! خوشگلی در اصل هیچ ربطی به قیافه نداره، درباره رنگ مو یا سایز یا شکل نیست، همه اش اینجاست، به نوع راه رفتن و صحبت کردن و فکر کردن آدم بستگی داره.
· جادو اینه که راست بایستی، مستقیم در چشم مردم نگاه کنی، لبخندی کشنده به طرفشون پرتاب کنی و بگی گورت رو گم کن، من فوق العاده ام.
· اسم گذاشتن روی یک چیز یعنی به آن قدرت دادن، یعنی معنایی احساسی به آن بخشیدن.
· سری اندک خمیده، گام برداشتنی با اعتماد به نفس، لباسی فراخور آن لحظه و هر کسی می تواند زیبا به حساب بیاید. تقریبا هر کسی.
· مادر بودن یعنی در ترس زندگی کردن.
· خیلی سخت است هنگامی که مردم فقط وقتی دوستت دارند که شخص دیگری باشی.
در فرهنگ ما ایرانی ها این باور جا افتاده که سفر مخصوصاً از نوع خارج از کشورش ، مختص آدمهای پولداره. اگر شما هم احیاناً اینجوری فکر می کنید، پیشنهاد می کنم کتاب «مارک و پلو»ی منصور ضابطیان رو بخونید تا نظرتون عوض شه.
این کتاب سفرنامه 6 ساله منصور ضابطیانه به کشور های مختلف از جمله فرانسه، اسپانیا، لبنان، هند، ایتالیا، ارمنستان، اتریش، کره جنوبی و آمریکاست که نثری صمیمی و روان و عکسهایی جالب و متنوع داره. نگاه نویسنده بیشتر به مسائل اجتماعی و فرهنگیه کشورهاست ولی به سایر جوانب زندگی مردمان این کشورها هم نگاهی کنجکاوانه داره. مثلاً در سفرش به فرانسه از وضعیت مترو و تاکسی های پاریس گفته تا دردسرهاش واسه پیدا کردن یه جا واسه خوابیدن. از کتاب خوندن بیش از حد فرانسوی ها و مقایسه اش با وضعیت ما در ایران حرص خورده و از طرفی یه سر هم به کتابفروشی های پاریس زده. وقتی به اسپانیا رفته از یوس هوستال (youth hostal) ها گفته که هتل های ارزون قیمتی هستند که باب میل جوان هاست(چون جوون ها معمولاً بیپولند دیگه!!) و با شبی بیست و پنج یورو (حدود چهل هزار تومان) می شه اونهارو اجاره کرد. چند روز با سایر توریست های خارجی مثل ژاپنی ها، آمریکایی ها و آفریقایی ها هم اتاق شده و از تفاوتشون با ما ایرانی ها صحبت کرده. چون خودش روزنامه نگاره یه سری هم به دکه مطبوعات اسپانیایی ها زده و از تعدد مجلات مد اونها گفته. وقتی به سوریه رفته از رشوه خواری آشکار پلیس سوریه در مرز لبنان متحیر شده و برعکس از برخورد شدید و قاطع پلیس مرزی لبنان با رشوه خواری و برخورد بسیار محترمانه پلیس این کشور با وی بعنوان یک خبرنگار خوشحال شده . در سفرش به ارمنستان از مناطق دیدنی این کشور همسایه گفته تا DVD فروشی آرمن (پسر ارمنستانی که دکترای اقتصاد داشته!) . ضابطیان در سفرش به آمریکا هم به دو سه تا از ایالات این کشور سر زده و عکس ها و مطالب متنوعی در اختیار خواننده قرار داده. از وضعیت هالیوود بگیرید تا وجه تسمیه شهر زیبای لس آنجلس و پیدا کردن مجله چلچراغ، کیهان ، یالثارات و ... تو دکه های روزنامه فروشی این شهر.
خلاصه بگم بعد از خوندن این کتاب آدم وسوسه می شه پول هاشو جمع کنه و حتماً چند تا سفر خارج از کشور بره. سفری آسون با هزینه ای کم ولی هیجان انگیز.