میراث اِستر رمان خوب و خوشخوانی است. راوی زنی است که بعد از بیست سال قراره مردی رو ببینه که روزی عشقش بوده. لائوس بعد از سالها به خونهی برمیگرده که 20 سال قبل تونسته همهی اهالی منزل رو با چربزبونی سحر و جادو کنه. عاشق دختر خونواده بوده ولی با اون یکی دختر ازدواج میکنه! و حالا بعد از این همه سال دوباره برگشته تا بتونه انگشتر و خونه و ...
شاندور مارای نویسندهی مجاری با مهارت نشون داده که یه مرد چقدر میتونه مَنفور و عوضی و بدذات باشه و شاید بَد نباشه شما خانمهای ایرانی این کتاب رو بخونید تا ببنید این مردان مفلوکِ ایرانی که همهتون هم همیشه بهشون شک دارید، در مقایل لائوس چه موجودات نازنین و صادق و درستکاری هستند!
میراث استر / شاندور مارای / ترجمهی فریبا صالحی / نشر مرکز / 140 صفحه / 3300 تومن
درختم دلشوره دارد داستانِ تنهایی آدمهاست. داستان زنی امروزی مثل خیلی از همین زنهایی که هر روز توی ایستگاه اتوبوس، دانشگاه و یا محل کار میبینیم. اصلاً چرا راه دور بریم؟! شاید قصهی خواهر و مادر من و تو باشه. یعنی مال من که نه، بلکه خواهر مادر تو باشه! کسی که همسری داره، بچهی داره، خونه و زندگی داره ولی درد داره، رازی داره نگفتنی.
درختم دلشوره دارد داستان ساده داره. رمانی است روون که وقتی شروع به خوندن میکنی بهراحتی تا آخرش بدون هیچ فراز و نشیب و سختی میخونی و خب شاید شش ماهه دیگه فقط اسم کتاب توی ذهنت باشه و هیچ چیزی از داستان و شخصیتهاش یادت نیاد.
درختم دلشوره دارد / فریده خرمی / انتشارات هیلا / 128 صفحه / 2500 تومن
رضا امیرخانی هم مثل تمام نویسندهها موافق و مخالفانی داره. من قلم امیرخانی رو دوست دارم و هربار هم که از کتابهاش نوشتم یه سری از دوستانی یه کمی بدوبیراه بهم گفتند که من اونها رو واگذار کردم به پل صراط و خدایی که اون بالا نشسته! و اینبار سراغ ارمیا رفتم. کتابی که سالها پیش امیرخانی نوشت و جزء کارهای اولیهی این نویسنده است. خب شاید وقتی سن و سال نویسنده رو موقع نوشتن حدس بزنیم دیگه توقع زیادی از ارمیا نداشته باشیم.
ارمیا رو دوست نداشتم. کتابی که دو شقه شده. دو تکهی کاملاً از هم جدا. قسمت اول که روزهای پایانی جنگ و برگشتِ ارمیا به شهر رو نشون میده برام قابل قبول بود و قسمت دوم بد بود و آخرهای داستان هم که بهشدت شعاری.
ارمیا بیوتن رو خیلی بیشتر دوست داشتم. ارمیایی که سالها از تموم شدن جنگ گذشته و حالا پخته شده و شهر و آدمها و قواعد اجتماعی رو شناخته و حتی پا میذاره به ینگه دنیا ولی شخصیتِ ارمیای دانشجوی جبههبرو رو توی کتابی با همین اسم، دوست نداشتم.
ارمیا / رضا امیرخانی / انتشارات سوره مهر / 224 صفحه / 3300 تومن
عادت ندارم کتابهای خیلی بد و افتضاحی رو که میخونم ازشون چیزی بنویسم ولی ننوشتن از بعضی کتابها خیانت است به فرهنگ و هنر این مرز و بوم!
بلقیس سلیمانی اینبار با پسری که مرا دوست داشت شاهکاری خلق کرده است در ادبیاتِ نه فقط ایران بلکه دنیا. شاید نوبل ادبی امسالِ دنیا مختص این کتاب و این نویسنده شود!
پسری که مرا دوست داشت / بلقیس سلیمانی / انتشارات ققنوس / ۱۰۴ صفحه / ۲۰۰۰ تومن
همهی ما زخمهایی داریم
روی بازو یا ساق پا
زخمهایی قدیمی
که داستان دارند
که میشود با آنها
ما را شناسایی کرد
زخمهایی بر پیشانی
یا بر قلبهایمان
سارا محمدی اردهالی / روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود
کوک کن ساعتِ خویش!
اعتباری به خروس سحری نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنش دشـوار است
کوک
کن ساعتِ خویش!
که مـؤذّن شب پیـش
دسته گل داده به آب
و در آغوش
سحر رفته به خواب
کوک کن ساعتِ خویش!
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
که
سحر برخیزد
شاطران با مددِ آهن و جوش شیرین
دیر برمیخیزند
کوک کن ساعتِ
خویش!
که سحرگاه کسی
بقچه در زیر بغل، راهی حمامی نیست
که تو
از لِخلِخ دمپایی و تک سرفهی او برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش!
رفتگر
مُرده و این کوچه دگر
خالی از خِشخِشِ جارویِ شبِ رفتگر است
کوک
کن ساعتِ خویش!
ماکیانها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خوابِ
اینترنتیِ عصرِ اتم میبیند
کوک کن ساعتِ خویش!
که در این شهر، دگر
مَستی نیست
که تو وقتِ سحر آنگاه که از میکده برمیگردد
از صدای
سخن و زمزمهی زیرِ لبش برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش!
اعتباری به خروس
سحری نیست دگر
و در این شهر سحرخیزی نیست
منو با بوسه دعوت کن
به آغوشی که رؤیامه
که وقتی با منی تنها
همین جای ِجهان جامه
.
.
.
منو با بوسه دعوت کن
به یک رؤیای طولانی
به یک آرامش مطلق
به یک دریای طوفانی
.
.
.
یه امشب کام ِ دنیامو
به کندوی عسل وا کُن
می خوام برگردم از دنیا
تو رو به من ، بغل وا کُن
.
.
.
تو در من زندگی کردی
تو این رویا رو می فهمی
خودت درگیر طوفانی
تو این دریا رو می فهمی
.
" دریا رو به قلبم دادی"
" تو بَندت بودن، یعنی آزادی "
.
.
.
بذار باور کنم هستی
بذار برگردم از کابوس
بذار پیدا کنم ماهُ
میون ِ این همه فانوس
.
.
.
بذار فردای دنیامو
به دستای تو بسپارم
واسه پروانگی کردن
من این دستارو کم دارم
.
" دریا رو به قلبم دادی"
" تو بَندت بودن یعنی آزادی ... "