بعد از خوندن پرسه زیر درختان تاغ به این نتیجه رسیدم که توی این یکسال که از انتشار کتاب علی چنگیزی میگذره (هر چند خودش هم بعنوان منتقد دستی به قلم داره) ولی این اثر یه کمی مورد بیمهری واقع شده و جا داشت که بیشتر از طرف اهالی رسانه و داوران و مخاطبین مورد توجه قرار میگرفت.
زنگی آباد دهی است در حاشیهی یکی از همین شهرهای کویری که اتفاقاتِ داستان اونجا میوفته. دو اتفاق مهم در دهی کوچیک که همهی اهالی با چیک و پوکِ زندگی همدیگه آشنان.
پرویز، مهندسی که برای ترمیم آثار باستانی به زنگی آباد رفته، خسته از تمام روزمرگیها، دنبال گنج و مجسمهی دفن شده در دل کویره و در همین زمان هم سارا توسط پدرش کشته میشه. دختری که ارتباطاتی با غلام داشته و بعضی از اهالی هم از سَر و سِر اونها باخبر بودند.
پرسه زیر درختان تاغ رو دوست داشتم. کتابییه خوشخون که از همون صفحهی اول جذب داستان میشی. داستان از زبان راویان مختلف بیان میشه. پرویز، غلام، استوار غلامی، سارا، سهرابی، ماه منیر و ... اشتباه نکنم دوازده راوی، هر قسمت داستان رو پیش میبرند. راویانی که شاید خیلی از مواقع اگه اسمشون بالای صفحه و عنوان فصل نبود، تو از لحن و کلماتِ استفاده شده، متوجه نمیشدی که اینبار داستان رو کدوم یکیشون داره روایات میکنه. یکی از ایراداتی که میشه گرفت به داستان، شاید همین لحن تقریباً یکسان خیلی از شخصیتهاست.
داستان با روایت پرویز شروع و تموم میشه. شروعی خوب که خواننده خیلی زود درگیر داستان میشه و من به شخصه دوست نداشتم فصل آخر داستان رو که به نظرم منزل و خونوادهی پرویز توی فصل آخر، همچین خوب چفت و بست نشده بود با فصلهای قبل. هر چند هر دو اتفاق که در طول داستان به موازات هم پیش میرن، جذاب و پُرکششاند ولی شاید نقاط مشترکی که باید این دو اتفاق رو بهم وصله و پینه کنه، خیلی پُرمَلات نیست! فقط بعضی از شخصیتها هستند که کم و بیش در هر دو اتفاق نقش دارند و تا حدودی سهیمند که ایکاش این نقاط مشترک تبدیل به فصل مشترک میشد.
بنظرم یکی از نکات مهمی که باعث شده پرسه زیر درختان تاغ (که البته من اسم کتاب رو هم دوست نداشتم) از طرف مخاطب دیده نشه، فضای روستایی بوده که اتفاقاتِ داستان در اونجا میوفته. مطئمنام که اگر علی آقا چنگیزی که با همین اولین کتاب نشون داد که میتونه آیندهی خیلی خوبی داشته باشه، داستانی شهری مینوشت که توی اون ماشینهای آخرین مدل، شیرینی بیبی، کافیشاپ ویونا و برندهای معروفی بود خیلی بیشتر دیده میشد که البته این ضعف نه از طرف نویسنده، بلکه از جانب من ِ خوانندهی تنبله که دوست دارم مولفهها و عناصر برام کاملاً آشنا و فضای شهری حاکم باشه ولی توصیه میکنم خوندن پرسه زیر درختان تاغ رو و منتظر میمونم تا پنجاه درجه بالای صفر، دومین رمان این نویسنده هر چه زودتر منتشر بشه که حتماً اونهم مثل این کتاب، ارزشمند و خوندنیه.
1 ... 2 ... 3 ... امتحان میکنیم.
1 ... 2 ... 3 ... امتحان میکنیم.
1 ... 2 ... 3 ... امتحا
امتحان میکنیم. سالهاست که داریم امتحان میکنیم. تا کی؟ تا کجا؟ تموم نشد این ضرب و تقسیم برای شناختِ آدمها؟ امتحان میکنیم .... روز و شب امتحان میکنیم. رَج میزنیم. خط میزنیم. اسمها رو ردیف میکنیم. از اون سَر، تا این سَر. خوبها. بدها. تا کی؟ تا کجا؟ تا رسیدن به کدوم معادلهی تعریف شده؟ تا رسیدن به کدوم نقطهی متعادلِ زندگی؟ تا رسیدن به کدوم تفاهم؟ به کدوم حسهای مشترک؟!
امتحان میکنیم، فارغ از اینکه ببنیم کَنده شدنِ دونه دونههای برگهای تقویم رو. امتحان میکنیم فارغ از اینکه ببینیم ریخت و قیافهی پیر و چروکخوردهی خودمون رو توی آینه. امتحان میکنیم فارغ از شُمردن ِ شمعهای روی کیکِ تولدمون. چشمهامون رو بستیم و فقط دلخوش بودیم به همون چهار تا کادوی بَزک شده و ندیدیم تنهایی فردا شبش رو. امتحان میکنیم، فارغ از اینکه ببینیم موهای سفید سَر و کلهمون. امتحان میکنیم و یادمون رفته که خیلی وقته گذشتیم از بیست سالگی. خیلی وقته. امتحان میکنیم و یادمون رفته که آدمیزاد عدد نیست که توی تموم بالا و پایین شدنهای زندگی، 4 بشه. امتحان میکنیم و یادمون رفته که وقتی برمیگردیم، دور میبینیم سی سالگی رو. خیلی دور.
امتحان میکنیم و یادمون رفته که مرد و زنِ قبلی زندگیمون رو با تموم داشتههای حسی و تئوریهای نظری و گوش دادن به سیدی و مشاورههای دکترهای روانشناس، انتخاب کرده بودیم و حالا دست میکشیم به جای خالی و خلاءهای حسی و عاطفه و چاله چولههای آدمی که یه روزی فکر میکردیم وقتی باهاش باشیم توی تموم طول و عرض زندگی، تموم دو، دو تاهای دنیا، چهار میشه و حالا ما موندیم و دو تا عدد سادهی ساده، بدون هیچ نتیجه. ما موندیم و دو تا، دوی ساکت و یه مساوی که نامساویتر از هر مساوی است. کدوم مساوی؟ زندگی و مساوی؟!
1 ... 2 ... 3 ... امتحان میکنیم.
1 ... 2 ... 3 ... امتحان میکنیم.
دههی اول و دوم و سوم که گذشت. امیدی باشه به دههی چهارم و پنجم، یعنی توی خوشبینانهترین حالت، بیشتر از نصفِ عمر گذشت. تئوریهای مدیریت، اونجایی که میرسه به مباحثِ انسانی، هنوز عاجز مونده. هنوز در حدِ همون تئوری مونده. خارجیها میگن Human Relations! اونها که پیشرو بودن، خودشون هم موندن توی تجریه تحلیل شخصیتی آدمها، ما که دیگه ول معطلیم.
آدمیزاد عدد نیست. ماشین نیست. خطِ تولید نیست که بگردی و مُشکل رو پیدا کنی و رفع نقص کنی. پس داریم چی رو امتحان میکنیم؟ ما آدمها در کمالِ صحتِ عقل و سلامتِ روح، پُر از عیب و ایرادیم. پُر از تناقص. پُر از گذاشتن و رفتن. پُر از گذاشتن و تنها رفتن. تنها موندن. این همه سوال و جواب، این همه چک لیست، مشاوره، ضرب و تقسیم، رَسم نمودار از این سَر تختهسیاه، تا اون سَر وایتبُرد، این همه چشم تو چشم شدن توی کافه، حرف زدن از حسهای مشترک، من قـُرمه سبزی دوست دارم، تو بیف استراگانف، من نامجو گوش میکنم، تو بروس اسپرینگستین، بابتِ چی؟
امتحان میکنیم. سالهاست که داریم امتحان میکنیم. تا کی؟ تا کجا؟ تموم نشد این ضرب و تقسیم برای شناختِ آدمها؟ شناختِ آدمها؟! مگه میشه؟ کی تا حالا تونسته بشناسه آدمی رو که حالا ما بتونیم؟ کی تا حالا تونسته بشناسه پسر و دختر خودش رو؟ هموناییکه از خون و ژن و رگ و ریشهی خودشه؟! کی تا حالا تونسته بشناسه همسرش رو؟ مگه خودِ خالقش تونست بشناسه که حالا ما داریم روز و شب امتحان میکنیم؟!
ایرانیوم نام فیلم مستندی درباره برنامه هستهای ایران، ساخته «الکس تریمن» فیلمساز اسرائیلی است. این فیلم به ضرورت حمله نظامی برای متوقف ساختن فعالیتهای هستهای ایران، اشاره دارد..
پایگاه اینترنتی شبکه تلویزیونی «پی.بی.اس» که متمایل به جناح دمکرات آمریکاست در نقدی که بر فیلم «ایرانیوم» ساخته فیلمساز اسرائیلی الکس تریمن نوشته، این فیلم را در راستای حمله نظامی به ایران و براندازی رژیم جمهوری اسلامی معرفی کرده است..
به نوشته پی.بی.اس، این فیلم مستند یک ساعته که بنیاد راست گرای «کلریون فاند» آن را تهیه کرده است، از راه ترکیب مصاحبهها، کارهای گرافیکی و نماهای آرشیوی، همان سیاست نیوکانها و راست گراهای جنگ طلب آمریکایی را دنبال میکند..
الکس تریمن، کارگردان این فیلم همان کسی است که فیلمهای «مشغله ذهنی» و «جهاد سوم» را در کارنامه خود دارد..
پی.بی.اس بنیاد کلریون و گروه ارتدکس اونجلیست «عیش ها تورا» (Aish-HaTorah) را که در اورشلیم مستقر هستند با هم مقایسه میکند.
باید بگویم: در حالی که فیلم اساسا جنگ طلبهای آمریکایی را نشان میدهد، سازندگان آن خود وابستگیهای نزدیکی به جناح راست تندرو اسرائیل دارند. فیلم پیشین آنها «مشغله ذهنی» درباره جنگ مسلمانان رادیکال با غرب بود که به کمک نیوکانها و سیاستمداران رژیم صهیونیستی ساخته شده بود و از سوی مسلمانان آمریکایی به «اسلاموفوبیا» متهم شد.
رافائل شور، رئیس اسرائیلی-کانادایی موسسه کلاریون، از الکس تریمن مستندساز اسرائیلی-آمریکایی و مجری سابق برنامه رادیویی مذهبی یهودیان راست گرای تندرو اسرائیل، خواست که این فیلم را کارگردانی کند..
در حالی که سازندگان فیلم، در حال آمادهسازی مقدمات نمایش و پخش گسترده آن در آمریکا و کانادا هستند، گروههای ناشناس آنها را تهدید کردهاند. سفارت ایران در کانادا نیز از پیش به پخش این فیلم در این کشور اعتراض کرده و مانع از نمایش آن در اوتاوا شده است. اما وزرای دولت کانادا با ارسال نامهای به سفارت ایران در کانادا به آنها اعتراض کرده و با یادآوری آزادی بیان در کانادا، خواهان پخش و نمایش این فیلم شدهاند..
بیشتر تحلیلگرانی که با آنها مصاحبه شده از دو اتاق فکر نو محافظه کار آمده اند که سیاست های جمهوری خواهان را دنبال میکنند و دو دوموکراتی که در فیلم حضور دارند طرفدار اسرائیل هستند..
در این فیلم که «شهره آغداشلو» بازیگر ایرانی مقیم آمریکا آن را روایت میکند، ابتدا شرح کوتاهی از تاریخ معاصر ایران از شورشهای مردم در سال ۱۳۵۷ که منجر به سقوط « دیکتاتوری شاه» شد تا پیروزی انقلاب اسلامی، ارائه میشود.
هارولد رود که از مریدان پروفسور برنارد لوئیس و از تحلیل گران پنتاگون است و نقش مهمی در جنگ عراق داشته، در مورد کارتر در این فیلم میگوید: این واقعیت که کارتر در زمان گرفتاری شاه به او کمک نکرد، نشانه این بود که دوران حکومت شاه دیگر به سر رسیده است..
به نوشته پی.بی.اس، حرف آقای رود از این باور نشات میگیرد که مردم خاورمیانه تنها زور و قدرت میشناسند و از این نظر دولتهای کارتر و اوباما برخلاف رونالد ریگان در مورد ایران بسیار ضعیف عمل کردند..
فیلم در واقع بیانگر تئوریهای سیاسی و امنیتی دو اتاق فکر اصلی آمریکایی، یعنی مرکز سیاست امنیتی آمریکا (CSP) و بنیاد دفاع از دمکراسیها (FDD) است.
کلر لوپز و تامس مک اینرنی عضو مرکز سیاست امنیتی (FDD) آمریکا از جمله مصاحبه شوندگانی هستند که ادعا میکنند ایران با القاعده در ارتباط است..
رائول مارک گرشت، مارک دوبوویتز، مایکل لدین، ولید فرز، جیمز وولزی از اعضای بنیاد دفاع از دمکراسی و کلیف می، رئیس این بنیاد از دیگر افرادی هستند که در این فیلم با آنها مصاحبه شده است..
در میان آنها، مارک گرشت، بیشتر از همه از حمله نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران دفاع میکند در حالی که دبوویتز، خواستار تحریم منابع انرژی ایران است. وی در عین حال کسی است که ادعا میکند مردم آمریکا خواهان حمله نظامی آمریکا به ایران هستند.
در بخشی از این فیلم مستند به نام «دکمه را فشار بده»، کارگردان، برنامه هستهای ایران را در راستای ایدئولوژی صدور انقلاب میبیند و با رد تاکید ایران در مورد صلح آمیز بودن فعالیتهای هستهایاش، میگوید که جهان نمیتواند مانع از استفاده ایران از این سلاحها شود..
برنارد لوئیس، تاریخدان و استاد دانشگاه پرینستون آمریکا (کسی که ادوارد سعید در کتاب اورینتالیسم خود به شدت به او حمله کرده است)، در این فیلم، ناتوانی غرب در توقف برنامه هستهای ایران را نشان می دهد...
فیلمساز در انتهای فیلم «ایرانیوم» به نقد سیاستهای دولت باراک اوباما می پردازد.
در سال ۲۰۰۸، بنیاد کلریون، با انتشار یادداشتی بر روی پایگاه اینترنتی خود از نامزدی جان مک کین رقیب اوباما حمایت کرد.
در صحنهای از فیلم «ایرانیوم» نیز، بین دو برش از ویدئوی حرفهای رئیس جمهوری آمریکا، حرفهای هارولد رود را میشنویم که میگوید: این واقعیت که ایالات متحده تسلیم محمود احمدینژاد، رئیس جمهوری ایران میشود، نشانی است که سیاست آمریکا حمایت از محمود احمدینژاد است...
در بخش دیگری از این فیلم مستند تحریم گسترده ایران با افزایش حمایت از «جریان انحرافی سبز» در کنار هم بررسی میشود اما استراتژی بنیاد کلاریون و سازندگان فیلم، حمله نظامی است که در این فیلم هم از آن دفاع میکنند..
به باور کلر لوپز، اگر رژیم صهیونیستی به تاسیسات هستهای ایران حمله کند، آمریکا خواه ناخواه درگیر این حمله نظامی خواهد شد حتی اگر در شروع با آن همراهی نکرده باشد...
مستند ایرانیوم، از ایده و نبرد بین اسلام رژیم صهیونیستی و نفرت مسلمانان از اسرائیل و گرایشهای ضد یهودی در میان مسلمانان استفاده میکند تا حمله نظامی احتمالی آمریکا و اسرائیل به ایران را توجیه کند...
|
امروز 29 آذر است و از امشب که بگذریم، صدای آمدن یلــــدا آرام آرام به گوشمان می رسد و فردا شب، شب یلداست. یلدایی که متقارن شده با نیمه ماه محرم و سوگواره عزای سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و حزن و اندوه به جا مانده از وقایع دردناک تاسوعا و عاشورایی که نمی توان هرگز از یاد برد؛ اما یلدا پاسداشت رسم و رسوم آئینی ما ایرانیان نیز هست که یادآور سنت صله ٔ رحم و دور هم بودن بستگان را در پیش دارد و تفأل به حافظ که میهمان تمام خانه های ایرانی است ...
هرآنچه با انتشار خبرهای شوک برانگیز قیمت های جدید بنزین، نفت، گازوئیل، گاز، آب، برق و ... در راستای هدفمند کردن یارانه ها تا اندازه ای شور و اشتیاق دور هم بودن را تحت الشعاع قرار می دهد، اما به هر تقدیر پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها خانه را برای استقبال از فرزندان می آرایند و فرزندان و نواده ها نیز از آن سو برای دیدار بزرگان خانواده بی قرارند. شاید از جنب و جوش همیشگی خرید از مغازه های آجیل و میوه فروشی خبری نباشد ولی هندوانه و انار به نوبه خود کم و بیش رخ می نمایانند و طعمی از یلدا را به شب زنده داران شب چله می چشانند.
یلدا، همان یلدائیست که همواره در نزد ایرانیان گرامی داشته شده است البته با اینکه امروزه تعدادی از مولفه های ویژه این رسم کهن چون گرد کرسی نشستن و شاهنامه خواندن رو به فراموشی گذارده اما هنوز هر ایرانی می کوشد بارقه های اصلی این آیین را حفظ کند. ایران کشوری با فرهنگی غنی است که مردمانش بنا به ذوق و سلیقه و طبیعت منطقه ای که در آن زیست می کنند هر یک برای برگزاری سنت های کهن آداب خاص خود را دارند. ایرانیان قدیم شادی و نشاط را از موهبت های خدایی می پنداشتند و آیین و جشن شب یلدا یا شب چله بزرگ تا به امروز در تمامی سرزمین کهنسال ایران و در بین همه قشرها و خانواده ها برگزار میشود.
برگزاری مراسم یلدا، آیینی خانوادگی است و گردهمایی ها به خویشاوندان و دوستان نزدیک محدود میشود. شب یلدا یا شب چله آخرین شب آذرماه، شب پیش از نخستین روز زمستان و درازترین شب سال است و فردای آن با دمیدن خورشید، روزها بزرگ تر شده و تابش نور ایزدی افزونی می یابد. ایرانیان باستان، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می خواندند و برای آن جشن بزرگی بر پا می کردند. این شب در نیمکره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن شب به بعد یعنی از شب یلدا طول روز بیشتر و طول شب کوتاهتر میشود و در درازترین و تیره ترین شب سال، ستایش خورشید نماد دیگری می یابد. مردمان سرزمین ایران با بیدار ماندن، طلوع خورشید و سپیده دم را انتظار می کشند تا خود شاهد دمیدن خورشید باشند و نور ایزدی را ستایش کنند.
یلدا از نظر معنی معادل با کلمه نوئل از ریشه ناتالیس رومی به معنی تولد است و نوئل از ریشه یلدا است. واژه "یلدا" سریانی (از لهجه های متداول زبان "آرامی" است) و به معنی ولادت است. زبان "آرامی" یکی از زبان های رایج در منطقه خاورمیانه و زبان اصلی نگارش کتب عهد جدید مسیحیان بوده است. (برخی بر این عقیده اند که این واژه در زمان ساسانیان که خطوط الفبا از راست به چپ نوشته می شده، وارد زبان پارسی شده است). ولادت خورشید (مهر و میترا) و رومیان آن را (ناتالیس انویکتوس) یعنی روز (تولد مهر شکست ناپذیر) می نامیدند.
آیین شب یلدا یا شب چله با خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه های گوناگون همراه است که همه جنبه نمادین دارند و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند. اگر رسم ها و آیین های دیگر یلدا را میراثی از فرهنگ چند هزار ساله بدانیم ولی فال حافظ گرفتن در شب یلدا در سده های اخیر به رسم های این سنت افزوده شده است. شاهنامه خوانی و قصه گویی پدربزرگ و مادربزرگ دور کرسی برای کوچکترها نیز از آیین های یلدا است که خاطرات شیرینی برای بزرگسالی آنها فراهم می آورد و بطور کلی خوردن خوراکی ها و مراسم دیگر در این شب بهانه ای برای بیدار ماندن در این شب طولانی است.