گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

نوای زندگی من

 

 

من واژه ای هستم که صدای طبیعت آن را می گوید و تکرارش می کند 

من ستاره ای افتاده هستم 

از خیمه عرش نیلگون بر فرش سبز 

من فرزند ذراتی هستم 

که زمستان از آن بارور شد 

و بهار آن را به دنیا آورد 

من بر زانوی تابستان پرورش یافتم 

و در بستر پاییز به خواب رفتم 

 

به هنگام سپیده با نسیم یگانه می شوم 

تا آمدن نور را خبر دهد 

و شب هنگام به پرندگان می پیوندم 

تا با نور وداع گویم. 

 

دشت ها به رنگ های زیبای من آراسته می شوند 

و هوا با رایحه من معطر است. 

 

تا خواب را در آغوش می کشم 

چشمان شب مرا پاس می دارد 

و چون بیدار می شوم در خورشید خیره می نگرم 

که او 

تنها چشم روز است 

 

شراب شبنم می نوشم 

صدای پرندگان را می شنوم 

و با موج موزون علف ها به رقص می آیم. 

 

من عاشق بخششم 

من خاطره لحظه شادی ام 

اما 

همواره به آسمان چشم می دوزم تا فقط نور را ببینم 

و هرگز 

به پایین نمی نگرم 

تا شاهد سایه ام باشم 

این حکمتی است 

که خدا به من آموخت تا آسمانی بمانم.

بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین

 

 

To fall in love

عاشق شدن

 

To laugh until it hurts your stomach

آنقدر بخندی که دلت درد بگیره   

To find mails by the thousands when you return from a vacation.   

بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری   

To go for a vacation to some pretty place.  

برای مسافرت به یک جای خوشگل بری  

To listen to your favorite song in the radio.  

به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی  

To go to bed and to listen while it rains outside.  

به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی  

To leave the Shower and find that the towel is warm  

از حموم که اومدی بیرون، ببینی حوله ات گرمه!  

To clear your last exam.  

آخرین امتحانت رو پاس کنی  

To receive a call from someone, you don't see a lot, but you want to.  

کسی که معمولا زیاد نمی‌بینیش ولی دلت می‌خواد ببینیش بهت تلفن کنه  

To find money in a pant that you haven't used since last year.  

توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمی‌کردی پول پیدا کنی  

To laugh at yourself looking at mirror, making faces.  

برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی!!!  

Calls at midnight that last for hours.  

 

تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه 

To laugh without a reason.  

بدون دلیل بخندی  

To accidentally hear somebody say something good about you.  

بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف می‌کنه  

To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours.  

از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم می‌تونی بخوابی!  

To hear a song that makes you remember a special person.  

آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما می‌یاره  

To be part of a team.  

عضو یک تیم باشی  

To watch the sunset from the hill top.  

از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی  

To make new friends.  

دوستای جدید پیدا کنی  

To feel butterflies! In the stomach every time that you see that person.  

 وقتی "اونو" میبینی دلت هری بریزه پایین!  

To pass time with your best friends.  

لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی 

 

To see people that you like, feeling happy  

کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی  

See an old friend again and to feel that the things have not changed.  

یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و ببینید که فرقی نکرده  

To take an evening walk along the beach.  

عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی  

To have somebody tell you that he/she loves you.  

کی رو داشته باشی که بدونی دوستت داره  

Remembering stupid things done with stupid friends. To laugh .......laugh.  ........and laugh.......  

یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و ....... باز هم بخندی   

These are the best moments of life....  

اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند

Let us learn to cherish them.

قدرشون روبدونیم  

 "Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"  

زندگی یک هدیه است که باید ازش لذت برد نه مشکلی که باید حلش کرد

وقتی

زندگی ۱۰۰ دلیل برای گریه کردن

به تو نشان میده

تو ۱۰۰۰دلیل برای خندیدن

به اون نشون بده.

چارلی‌ چاپلین

فاصله ها

 یکی بود، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: اینکه آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.

سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ا سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است

استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.

سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد. 

 

برگرفته از گروه اندیشه نیک