گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

برای شنیده شدن شاید باید چون گودیوا برهنه شد

 

 

 
(Godiva) همسر دوک کاونتری انگلیس  زنی  خیلی محبوب و محترم بود.  وقتی ظلم شوهر و مالیات سنگینی که  باعث بدبختی مردم شده بود،را مشاهده کرد . اصرار زیادی کرد به شوهرش که مالیات رو کم کنه ولی شوهرش از این کار سرباز می زد. بالاخره شوهرش یه شرط گذاشت، گفت اگربرهنه دور تا دور شهر بگردی من مالیات رو کم می کنم . گودیوا قبول می کنه، خبرش در شهر می پیچد، گودیوا سوار یک اسب در حالی که همه پوشش بدنش موهای  ریخته شده روی سینه اش بود در شهر چرخید، ولی مردم شهر به احترامش اون روز، هیچکدوم از خانه بیرون نیامدند و تمام درها و پنجره ها رو هم بستند.در تاریخ انگلیس و کاونتری بانو گودیوا به عنوان یک زن نجیب و شریف جایگاه بالایی داره و مجسمه اش در کاونتری ساخته شده است...

اسکار ۲۰۱۰

بالاخره پس از 20 روز، ثانیه شمار سایت جهانی فیلم IMDB به صفر می رسد و 82 امین مراسم اسکار هم برندگان خود را می شناسد. اسکاری که بین تمام جشنواره های فیلم جهان، تقریبا بهترین فیلم انتخابی آن است که در اذهان به عنوان بهترین فیلم سال شناخته می شود. شاید انتظار همگان این است که اسکار به عنوان اصیل ترین جشنواره فیلم جهان، جایی که می خواهد به یک فیلم جایزه برترین اثر هنری یک سال گذشته را اهدا کند مهمترین نکته ای که در نظر می گیرد جلوه های هنری بکار رفته در آن فیلم و غنای فیلمنامه و داستان فیلم باشد، اما متاسفانه در بیشتر مواقع چیزی که مشاهده می شود این است که اسکار به عنوان یکی از خط دهنده ترین جشنواره های هنری جهان، طبع سیاستمداران و جیب برخی از سرمایه داران را بیشتر از جلوه های هنری به کار گرفته شده در یک فیلم، مدنظر قرار می دهد.

اسکار این دوره هم از این قاعده مستثنی نبود. در شرایطی که در یک اجماع جهانی بین اهالی و دوستداران سینما معجزه ی جیمز کمرون(James Cameron)   یعنی آواتار(Avatar)  به عنوان بهترین فیلم امسال شناخته می شد، اما به ناگهان فیلم دیگری که شاید بسیاری حتی اسم آن را نیز نشنیده بودند از سوی داوران اسکار به عنوان بهترین فیلم سال 2009 انتخاب می شود. فیلمی در ژانر جنگ با نام گنجه درد(The Hurt Locker) به کارگردانی کاترین بیگلو(Kathryn Bigelow).

حال نگاهی می کنیم به این موضوع که آواتار چه نداشت که بهترین فیلم سال شناخته نشد و هرت لاکر چه داشت که عنوان بهترین فیلم را به خود نسبت داد؟

ابتدا آواتار؛

چرا آواتار جایزه اسکار بهترین فیلم سال را نگرفت؟

شاید تا قبل از این فیلم کمتر کسی حتی در خیالات خود نیز به این نکته می اندیشید که ممکن است چنین فیلمی ساخته شود، اما شاهکار هنری جیمز کمرون انتظار تمام اهالی سینما را نه یک پله که چندین پله نسبت به جلوه های ویژه و افکتهای هنری افزایش داد و به راستی معجزه هنر هفتم را تمام قد به تصویر کشید. اثری که بسیاری آن را به عنوان انقلابی جدید در عرصه سینما یاد می کنند. این فیلم پس از حدود 3 ماه اکران در سینماهای جهان(که هنور هم ادامه دارد) به فروش رویایی 2500 میلیارد دلار در سراسر جهان و 750 میلیون دلار در داخل امریکا رسید که فیلم قبلی آن تایتانیک است (اثر همین جیمز کمرون) با فروش جهانی 1800 میلیارد دلار و فروش 600 میلیون دلاری در امریکا.

عده ای این فیلم را صرفا یک فیلم پوچ و بدون محتوا می دانند که بر شالوده تخیل و جلوه های ویژه بنا شده است و صرفا تعدادی جلوه های بصری زیبا و مهیج خلق کرده است تا بیننده را با خود همراه کند و فیلم از هیچ درون مایه مشخصی بهره نبرده است و صرفا یک فیلم گیشه ای و پولساز است. اما خلاف این تفکر به جرات می توان گفت فراتر از انقلاب این فیلم در عرصه جلوه های ویژه انقلابی بزرگتر از آن در فضای محتوا و فیلمنامه بوجود آمده است. برای پی بردن به این موضوع هم کافیست بروید و آواتار را با دیگر آثار علمی تخیلی 2009 مقایسه کنید و ببینید که چرا آواتارِ علمی تخیلی این همه موفقیت کسب کرده است ولی فیلمهای علمی تخیلی دیگری چون G.I.Joe: The Rise of Cobra، Harry Potter ۶ ،Transformers 2، 2012، Terminator Salvation و دیگر فیلمهای 2009 علی رغم تبلیغات فراوان خود حتی ذره ای از موفقیتهای آواتار را نیز کسب نکرده اند. در ادامه دلایل برتری آواتار را نسبت به دیگر آثار سینمای هالیوود بیشتر توضیح خواهیم داد.

داستان فیلم در سال 2154 اتفاق می افتد، جاییکه انسانها برای استخراج سنگی گرانبها به نام اوباتانیوم به سیاره ای به نام «پاندورا»(Pandora) سفر کرده اند و روی این سیاره پایگاههای نظامی بنا نموده اند. اما مشکل انسانها که از طرف تعدادی سرمایه دار در روی کره زمین حمایت می شوند، ناویها(Navi) یا همان بومیان سیاره پاندورا می باشند که خانه هایشان بر روی همین منابع معدنی گرانبها بنا شده است و به هیچ وجه راضی به نقل مکان از خانه ها و سرزمینهای خود نیستند. اینجاست که انسانها ابتدا یک مامور خود را با حمایت چند مامور دیگر در ظاهر شبیه سازی شده ی ناویها به عنوان نفوذی راهی سرزمینهای آنها می کنند تا آنها را راضی به نقل مکان از مناطق خود کنند و وقتی این مامورها در انجام وظیفه خود موفق نمی شوند تصمیم گرفته می شود که به ناویها حمله نظامی کنند و به زور آنها را از سرزمینهای خود اخراج کنند تا بتوانند به سرمایه عظیم سنگهای معدنی دست پیدا کنند.

اما آنچه محتوای این فیلم را از بسیاری دیگر از آثار شاخص هالیوود متفاوت می کند ماهیت ضدجنگ و ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری این فیلم است. جیمز کمرون این بار خلاف دیگر کارگردانهای هالیوودی به جای تخریب و تعریض و تمسخر یک فرهنگ آمده است و با تمام قوا، خود، فرهنگ و گونه ای نو از خلقت را آفریده است که همه چیزشان تازه و برای خودشان است، ظاهری جدید، فرهنگی جدید، حیوانات، گیاهان و حتی حشراتی جدید، آیین و مقدساتی نو، و حتی زبانی تازه. و در واقع با این اقدام خود به همه فرهنگها احترام گذاشته و آنها را از گزند تخریب و استهزا به دور داشته است. اما شما در باقی آثار هالیوود از جمله همین فیلم «هرت لاکر» همواره فرهنگ غرب را یک فرهنگ مهاجم می یابید که خود را برتر از دیگر فرهنگها می داند و به خود حق می دهد به سادگی فرهنگ دیگر کشورها را به سخره بگیرد و مورد هجوم قرار دهد.

جالب اینجاست که یکی از نکاتی هم که به شدت در آواتار به آن توجه شده است انتقاد به همین روحیه مهاجم جهان غرب و نظام سلطه جهانی است و در مقابل آن در این فیلم راهکار احترام به دیگر فرهنگها به عنوان راهکار شایسته تر عنوان شده است و حتی به همین هم اکتفا نکرده و فرهنگ غرب را بسیار پایین تر از بسیاری از فرهنگهای موجود در جهان معرفی نموده است.

به عنوان مثال در نیمه پایانی فیلم ، وقتی جیک سالی(Jake Sully)، سرباز نفوذی انسانها در بین ناویها، را به علت تخطی از وظایف خود به اردوگاه بازمی گردانند، به عنوان مدرکی علیه او یکی از فیلمهایی که وی به عنوان گزارش روزانه خود از بازدید از سرزمین ناویها ضبط کرده بود را نشان می دهند. جیک سالی در گزارش خود می گوید:

«ناویها خونه هاشون رو از دست نخواهند داد، اونها هیچ معامله ای با ما نخواهند کرد، بخاطر چی معامله کنن؟ بخاطر آبجو و شلوار لی؟! ما چیزی نداریم که اونها بهش علاقه ای داشته باشند، بخاطر هرچی که منو فرستاده باشن اینجا این فقط وقت تلف کردنه، اونها سرزمینهای خودشون رو ترک نخواهند کرد...»

این عبارات که  در یکی از نقاط اوج فیلم گفته میشه، تعریض بزرگی است به پیکره و شالوده نظام مهاجم لیبرال دموکرات غربی و نمایانگر پوچی فرهنگ غرب است در مقابل فرهنگهایی که مورد هجوم آن قرار گرفته اند.

به عنوان نمونه ای دیگر وقتی رئیس علمی پروژه آواتار، دکتر گریس آگوستین (Dr. Grace Augustine) میخواهد مانع از حمله انسانها به سرزمینهای مقدس ناویها شود دیالوگی را با فرماندهان مقر نظامی که هیچ چیز جز زبان زور و اسلحه نمی فهمند شروع می کند، که شاید خواندن آن خالی از لطف نباشد:

آگوستین: «اون درختها که شما نابود کردید برای ناویها مقدس بود. به قدری مقدس که شما حتی نمی تونید تصور کنید.»

فرمانده پارکر: «می دونی چیه اینجا حتی اگر یه تیکه چوب رو هم رها کنی بعد از یه مدت تبدیل به یه موجود مقدس میشه.»

آگوستین: «این موضوع به هیچ وجه خرافات نیست بلکه یک موضوع قابل اثباته، چیزی که ما متوجه شدیم اینه که یک رابطه الکتروشیمیایی بین ریشه های درختان این سرزمین وجود داره که هر درخت توسط این پیوند از درختان مجاور خودش محافظت می کنه و تعداد این پیوندها حتی از تعداد پیوندهای موجود در مغز انسان هم بیشتره و یک شبکه عظیم و یک ارتباط گسترده رو میسازه که ناویها به اون دسترسی دارن و اون رو به عنوان یکی از مقدسات خودشون می دونن»

فرمانده پارکر(با لحنی تمسخرآمیز): «شما چه ماده توهم زایی اون بیرون مصرف کردید؟! اونها فقط یک مشت درخت بی ارزش هستن.»

آگوستین: «باید بیدارشی پارکر، ثروت این سرزمین سنگهاش نیستند، بلکه تمام این سرزمین هست که یک ثروته و ناویها این رو متوجه می شن و بخاطرش می جنگن، اگر میخوای تو دنیای اونها شریک بشی باید اونها رو درک کنی»

ماحصل این مکالمه چیزی نمی شود جز حمله نظامیان به سرزمینهای ناویها و بیرون کردن آنها از سرزمینهای خود. اما در پایان فیلم این ناویها هستند که پس از یک شکست اولیه از انسانها، می توانند آن ها را شکست دهند و انسانها را به شکلی تحقیر آمیز از سیاره خود بیرون کنند و دوباره خودشان مالک سرزمین و مقدساتشان بشوند.

اگر در یک کلام بخواهیم این فیلم را توصیف کنیم میتوان گفت که این آواتار غلبه سنت های اصیل است بر مدرنیته بی ریشه. غلبه فرهنگ است بر زورگویی و نظامیگری. غلبه معنویات است بر مادیات. غلبه فرهنگهای غنی و پرمایه ی مورد هجوم است بر فرهنگ پوچ و مهاجم غربی که جز شهوترانی و خشونت و فحاشی و جنگ و خونریزی درون مایه دیگری ندارد. این فیلم پیروزی نظامهای مستضعف و عقب نگاه داشته شده است بر نظام سلطه جهانی که همه چیز را در انحصار خود می داند و همه ملتها را در اختیار خود. این فیلم طعنه ای است به جنگ تمدنهای هانتینگتون، و از سویی دیگر تعریضی است بر تفکرات جهانی سازی و یکپارچه ساری ملتها و تمدنها. شاهکاری هنری که تمام قد خود را در اختیار اهداف والای انسانی قرار داده است و بی دلیل نیست که خود را پرفروشترین فیلم تاریخ سینما یافته است.

در دنیای امروز اگر نیروهای مهاجم به پاندورا را امریکا و انگلیس فرض کنیم، عراق و افغانستان و ویتنام و پاکستان و بسیاری از کشورهای افریقایی همان پاندورا خواهند بود که اسیر تهاجم سرمایه داران زورگوی نظام لیبرال دموکراسی قرار گرفته اند و اگر نیروهای مهاجم و جنگ طلب را رژیم صهیونیستی فرض کنیم، سرزمین پاندورا سرزمین مقدس فلسطینیان خواهد بود که در چنگال لابی قدرتمند و ثروتمند صهیونیستی در حال دست و پا زدن  و دست و پنجه نرم کردن است.

جالب است بدانید که این فیلم تنها پس از چند روز اکران در سینماهای اسرائیل، پخشش متوقف شد چرا که سیاستهای ضد جنگ را تبلیغ می کرد و جنگ طلبان صهیونیست را به سخره می گرفت.

و نباید تعجب کرد که چنین فیلمی که همه حرفش پایان جنگ و احترام به مقدسات تمدنهای گوناگون جهان است، در جشنواره اسکاری که وظیفه اصلی اش تبلیغ برای همین نظام سلطه جهانی که تمام هدفش استحاله فرهنگها و تمدنهای جهانی می باشد، به عناوینی بیشتر از بهترین جلوه های ویژه و بهترین سینماتوگرافی دست نیابد و به جای آن فیلمی چون هرت لاکر که سر تا پای آن توجیه برای ادامه جنگ در عراق و تحقیر اسلام، شیعه و مردم عراق است، و کاملا با منافع نظام سلطه همسو قرار گرفته است خود را بهترین فیلم سال 2009 بیابد!

شعری از حکیم ابوالقاسم فردوسی

در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین

همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود

چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان

همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک

پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد

بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود

کجا رفت آن دانش و هوش ما
چه شد مهر میهن فراموش ما

که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان

چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟
خرد را فکندیم این سان زکار

نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟

به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود

در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت

گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر

نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت

از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت

از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد

چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند

به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم

بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن

اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است

بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از  این بار ننگ آوریم

ازدواج

دستمال کاغذی به اشک گفت: / قطره قطره‌ات طلاست / یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟ / عاشقم / با من ازدواج می‌کنی؟ / اشک گفت: / ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی! / تو چقدر ساده‌ای / خوش خیال کاغذی! / توی ازدواج ما / تو مچاله می‌شوی / چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی...