گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

بانویی از جنس عشق قسمت دهم

 

 

چون سرانجام با ونوس روبرو شد آن الهه با صدای بلند خندید و سرزنش کنان از وی پرسید که آمده است شوهری برای خود بیابد، چون شوهری که قبلاً به دست آورده بود اکنون او را رها کرده بود و نمی خواهد او را ببیند،زیرا از زخمی که به او رسانده بود اکنون در حال مرگ است.الهه در دنباله سخن افزود:”امّا تو آنچنان دختر ساده و نگون بختی هستی که هیچ وقت نمی توانی برای خود همسری بیابی مگر با بیگاری و خون دل خوردن. بنابراین من برای آنکه حسن نیت خود را نشان بدهم حاضرم تو را بریا این کار آموزش دهمونوس چون این سخن را بگفت مقدار زیادی ریزترین بذر یا دانه گندم و خشخاش و ارزن را گرفت و همه را با هم درآمیخت و بعد به پسیشه گفت: همه را باید تا شب از هم جدا کنی .این کار را دقیقا به خاطر خودت انجام خواهی داد”این را گفت و از آنجا رفت.پسیشه که اکنون تنها رها شده بود بی حرکت نشست و به بذر های غلّات زل زد. این فرمان ستمگرانه افکارش را آشفته کرده بود در نتیجه تمرکز فکری را از دست داده بود،زیرا در حقیقت انجام چنین کاری واقعا غیر ممکن و کاملا بیهوده می نمود.امّا در این لحظه ناگوار که نتوانسته بود احساس لطف و ترحم خدایان و انسانها را به حال زار خود جلب کند،کوچکترین جانوران صحرا،یعنی مورچگان، دلشان به حال وی سوخت. آنان به یکدیگر گفتند:”بیایید به حال این دوشیزه بینوا رحمت بیاورید و به او کمک کنید.”آنها بی درنگ آمدند ، موج پس از موج و سرگرم جدا کردن بذرها از یکدیگر شدند،به طوری که آن تلّ بذرهای به هم آمیخته از هم جدا شد و هر بذری جدا از بذرهای دیگر گرد آمد. چون ونوس بازگشت و همه را مرتب دید خشمگین شد و گفت:”کار تو به هیچ وجه پایان نیافته است”بعد یک قرص نان به پسیشه داد و به او امر کرد بر زمین پر از خار بخوابد و خود در رختخواب نرم و عطر‌آگینش غنود.آن الهه با خود می اندیشید که تردیدی نیست که اگر آن دختر را به کارهای دشوار وادار سازد و به او گرسنگی بدهد، زیبایی حسد بر‌انگیزش را از دست خواهد داد و تا آن هنگام باید بکوشد پسرش،که اکنون در اتاق نشسته و از زخمی که برداشته است رنج می برد،نتواند آن دختر را ببیند.ونوس از شرایط موجود و شیوه کارش بسیار خشنود به نظر می رسید.
ادامه دارد ...