گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

بانویی از جنس عشق قسمت یازدهم

 

 

بامداد روز بعد کار دیگری به او محول کرد،که این بار بسیار خطرناکتر بود.الهه به پسیشه گفت :”آنجا کنار رودخانه که بوته های انبوهی سبز شده است،برّه هایی می چرند که پشم های طلایی دارن.تو به آنجا برو و مقداری از پشم طلایی آنها را با خود بیاور”چون آن دختر خسته دل به رودخانه رسید که آب آن به تندی روان بود،سخت هوس کرد تا خود را به داخل رودخانه بیندازد و به دردها و نومیدی هایش پایان دهد.امّا چون به کنار رودخانه رسید صدای ضعیفی را کنار پای خود شنید،که گوش فرا داد و متوجه شد این صدا از درون ساقه یک نی سبز بیرون می آید:هیچ صلاح نیست که خود را در رودخانه غرق کنی. اوضاع هم آن چنان که می نماید بد نیست. برّه ها واقعاً وحشی هستند،ولی اگر صبر کنی برّه ها پس  از چرا،از درون بوته ها،بازگردند تا در کنار رودخانه استراحت کنند،آن هنگام می توانی وارد بوته های انبوه شده و آن مقدار پشم طلایی که از بدن آنها کنده شده و به بوته های خاردار چسبیده شده است جمع‌آوری کنی.پسیشه طبق همانگفته توانست مقداری پشم طلایی درخشان جمع‌آوری کند.ونوس پشم‌ها را با لحنی شیطان وار برداشت و با  تندی به او گفت:”یک نفر به تو یاری داده است تو این کار را هیچ وقت به تنهایی نکرده‌ای.با وجود این فرصت دیگری به تو می دهم تا ثابت کنی که دلی بی‌باک داری و از دور‌اندیشی خاصی برخوردار هستی که ظاهرا داری نشان می دهی در تو هست.آیا آن آبی را که از آن تپه فرو می ریزد می بینی؟این آب سرچشمه اصلی همین رودخانه شومی است که نفرت انگیز نام دارد و آن رودخانه ستیکس است.تو باید این سطل را از آن پر کنی و برای من بیاوری. 

ادامه دارد ...