گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

فیلم های محبوب من (نقدی بر فیلم آبی اثر کیشلوفسکی ) قسمت اول

 

 

آبی فیلم عجیبی است با زبانی بسیار سینمایی. کیشلوفسکی تا توانسته موارد زائد را از فیلم حذف واز کمترین دیالوگ استفاده کرده تا هر چه بیشتر به زبان تصویر-سینمای واقعی-نزدیک شود. آبی یک فیلم ضد قصه است و پیش بینی اینکه چه اتفاقی قرار است بیافتد محال بنظر می رسد. تماشاگر فقط می تواند با شخصیت ها همراه شود و از داستانک هایی که نمایش داده می شود و درک ارتباط بین آنها  به معنای مورد نظر کارگردان برسد.

هیچ کدام از داستانک ها ,شخصیت هاوحتی نماهای فیلم بی اهمیت نیست, پس برای همه آنها باید دلیلی یافت. 

آغاز

فیلم از چرخهای ماشینی که با سرعت در اتوبان حرکت می کند شروع می شود و نوع نورپردازی و ترکیب صداها و نماها از اتفاق بدی خبر می دهد. مثلاً در پلان داخل تونل, حجم زیادی از نور قرمز را روی صورت دختر معصومی می بینیم و یا نمای نقص فنی ماشین، که در نهایت منجر به تصادف می شود.در این سکانس شاهد نوعی جبر هستیم که قبل از تصادف آنرا برای ما مسجل می کند.

 

تصادف

پسری( آنتونی) را می بینیم که با چوب و گوی در کنار خیابان بازی می کند و منتظر ماشینی است. ماشین سکانس قبلی رد می شود ...گوی بر سر چوب می ایستد...پسر از خوش شانسی خود خوشحال می شود...وتصادف(خواستم بگم پوووف,دیدم ضایع اس)خوش شانسی یکی با بد شانسی دیگری همراه می شود و اولین ارتباط شکل می گیرد.پسر به سمت صحنه تصادف می دود .از اینجاست که زندگیه آنتونی با ژولی پیوند می خورد. نوعی ارتباط معنوی که بعد تر علتش را خواهم گفت.

در نمایی که از ماشین بعد از کوبیدن به درخت می بینیم ,چند برگ کاغذ ویک توپ به بیرون می افتد ,می توان حدس زد حداقل دخترک مرده است.به رنگ های توپ توجه کنید :آبی ,قرمز,سفید...

نکته ای که در این سکانس جلب توجه می کندقاب بندی زیبای فیلمبردار است. جاده ای را می بینیم که در انتها به درختی می رسد و تمام می شود گویا مسیر زندگی آهنگساز و دخترش را نشان می دهد. 

بیمارستان

هنگامیکه دکتر خبر مرگ دختر و همسر ژولی را به او می دهد, ما عکس العملش را بطور موجز از چشمان ژولی می بینیم . آبی فیلمی مینی مالیستی است و از کمترین نما بیشترین اطلاعات را به بیننده انتقال می دهد. جزء نشان دهنده کل است پس نیازی به کل نیست.

دوربین چند ثانیه نمایی بسته از ژولی می دهد تا حس و حال او را بعد از شنیدن این خبر نشان دهد او شوکه شده و حتی نمی تواند گریه کند,این نمای ساکن و آرام - البته ظاهرا- با صدای بلند شکستن شیشه به پلان دیگری کات می شود.کیشلوفسکی اجازه همدردی با ژولی را به ما نمی دهد و با خشونت ما را از آن فضا جدا می کند.

ژولی توان تحمل این اتفاق را ندارد ...خودکشی می کند که با مسخرگی تمام پشیمان می شود.

پس از خودکشی ما برای اولین بار اولیویه (دوست شوهر ژولی)را می بینیم که به عیادت او آمده است. ورود اولیویه را از نمای نقطه نظر ژولی می بینیم که تصویری فلو (نا واضح) است و اولیویه قسمت کوچکی از تصویر را گرفته که بی اهمیت بودن او را در نظر ژولی می رساند. 

نورآبی و موسیقی ترانه اتحاد اروپا

در این فیلم از نور آبی و موسیقی اتحاد اروپا که شوهر ژولی روی آن کار می کرد- در جاهای مختلفی استفاده شده است. به نظر من رنگ آبی به گونه ای یادآور گذشته ژولی و از طرفی نماد نیرویی است که ژولی را وادار به برقراری ارتباط با دیگران می کندتا وی را از قفسی که برای خود ساخته رها کند.موسیقی اتحاد اروپا نیز که معمولا با همان نور آبی همراه است تاکیدی است بر همان بار معنایی که گفته شد.در واقع اگر بخواهیم با دید بازتری به مسئله بنگریم تعبیر میل و نیاز کامل نیست .این میل، کششی متافیزیکی است که همه را به سمت ارتباط با دیگران می کشد، گویا اراده ای در کار نیست وخود به خود زنجیره اتفاقات وعلت و معلول ها شخص را به جایی، چیزی، کسی و در کل به این دنیا پیوند می زندوارتباطها شکل میگیرد.

 

چلچراغ

در هر حال پس ازمرخص شدن از بیمارستان به خانه میرود وسعی میکند به زندگی عادی خود برگردد .از قبل دستور داده تا اتاق آبی را خالی کنند ,در با صدای غیژ(خاطرات کهنه و قدیمی) باز میشود که میرساند اتاق خاطره انگیزی برای اوست .

تنها چیزی که در اتاق وجود دارد چلچراغی آبی رنگ است.ژولی با عصبانیت چند بلور از آن را می کند .

به نظر من چلچراغ نمادی از اجتماعی است که در آن زندگی می کنیم، هر روز کسانی می آیند وکسانی می میرند و از بلورهای آن کم می شودولی در شکل کلی آن تغیری نمی بینیم. چلچراغ نقش مهمی در زندگی ژولی دارد.نماد گذشته,خاطرات خوب و بد,عشق او و در کل نمادی از زندگی اوست.معانی متفاوتی رامی توان به چلچراغ نسبت داد.

بلورهایی که ژولی از لوستر جدا می کند ,دختر وهمسرش هستند,که از زندگیه ژولی و از اجتماع کم شده اند.در جایی که ژولی به وکیلش دستور فروش خانه,زمین,..... را میدهد. از وی می خواهد تا مقداری از پول را به حسابی بریزد,وکیل علت این کار را می پرسد ولی ژولی جوابش را نمی دهد....سپس دوربین همراه با سر ژولی تیلت به دست ژولی می کند که بلورها را می بینیم.در هر صورت آن شماره حساب باید به همسر و دختر ژولی ربط داشته باشد.احتمالاشماره حساب موسسه ای خیریه بوده است.

ژولی تنها چلچراغ را از خانه قدیمی خود به خانه جدید می آورد. 

ادامه دارد...