گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

فیلم های محبوب من (نقدی بر فیلم آبی اثر کیشلوفسکی ) قسمت آخر

 

 

لوسی(روسپی)  

لوسی فرشته نجات دهنده ژولی ازموقعیت بحرانی اش است.بعد از تصادف اواولین دوست ژولی است.در سکانس استخر بعد ازاینکه گربه رابه جان موشها انداخت لوسی درکناراستخرازژولی می پرسد:

گریه کردی؟

تصویر فید سیاه می شود همراه با موسیقی اتحاد اروپا .

درهرحال درانتهای این سکانس تصویری ازلوسی می بینیم که کاملا برژولی مسلط است وسایه روشن های حاصل ازانعکاس آب برسقف استخروجهه ای فرشته گونه به اومی دهد.

ژولی بعد اززنگ لوسی به محل کاراومیرودوبه گفته خودش ازدرپشتی می آید،زنگ می زند - طبق معمول اکثردرها که ازداخل باز می شود وبه درنزدیک می شود.ولی برخلاف انتظاراودرازخارج بازمی شود .دقیقا همانند اوضاع محل کارلوسی که مطابق انتظارژولی نبود.

لوسی: توزندگی منونجات دادی!!!

ژولی: ولی من که هنوزکاری نکردم!!!

لوسی: من زنگ زدم توهم اومدی این خودش کمکه!!!

هووژولی ازاولویه آدرسه هوویش رامی گیرد.

اولیویه: می خوای چی کارکنی؟

(فید سیاه وصدای موسیقی اروپا)حالا دیگر تکنیک آشناست،می توان حدس زد او چه قصدی دارد.
ژولی: میرم ببینمش.

در نمای قبلی ازاستخردیگرازنورپردازی سورئال خبری نیست(وقتی که با روسپی ملاقات می کند)واولین باراست که ژولی دراستخرتنها نمی باشد(بچه هایی که به داخل آب می پرند)واین نوید روال طبیعیه زندگی ژولی است.اما بعد ازملاقات با هوویش دوباره به استخرمی رود با همان روحیات سابق واین بارحضور مرگ ووسوسه خودکشی بیشترنمایان است.ژولی به داخل آب می پرد وحدود 20ثانیه درزیرآب می ماند.

دیگراستخربرای اوآرامش بخش نیست،پس به سراغ مادرش می رود.


مادر ژولی

مادر ژولی شخصیت منفعلی است که درفضای مغشوش ذهنی خود سیرمی کند(یک کلوم دیوانه اس)
ژولی درطول فیلم دوباربه سراغ مادرش می رود.باراول پس از جریان ترسیدن از موشهاست.نمای ابتدایی این سکانس با تصویری از عکسهای خانوادگی و انعکاس آنها از شیشه های مختلف شروع می شود و همین طور تصویر ژولی را درشیشه های مختلفی می بینیم بطوری که فضای آشفته و درهم برهمی را میسازدکه همانند ذهن مادر ژولی است.مادرش او را با خواهر خود اشتباه می گیرد .هر کدام حرف خود را میزنند ،گویا این مسئله چندان مهم نیست و آنها تنها به یک هم صحبت نیاز دارند.

همانطور که قبلا گفته شد درونیات ژولی را می توان از تصویر تلویزیون اتاق حدس زد.....

اما سری دومی که ژولی به سراغ مادر می آیدبه نظرمن یکی ازمهمترین سکانس های فیلم است زیرا ژولی تصمیم مهمی برای آینده خود می گیرد.ژولی حتی وارد اتاق هم نمی شود و تصویر او را در شیشه می بینیم که پشت به مادرش می باشد (اما در واقع به مادرش و به تلویزیون نگاه می کند) .

در تلویزیون مردی با چوب تعادل از روی بند می گذرد و این نویدی است برای گذرژولی ازموقعیت متزلزلی که درآن است.در این سکانس ژولی تصمیم خود را برای کامل کردن موسیقی نیمه کاره شوهرش می گیردوهمچنین عشق اولیویه را قبول می کندهر چند باز هم ریسک می کند به مانند مرد بندباز.


اولیویه 

اگر از ابتدای فیلم حضوراولیویه را برسی کنیم به بی اهمیت بودن اودرنظرژولی می رسیم که کم کم این اهمیت بیشترمی شودتا اینکه ژولی خواسته اولیویه مبنی بر تکمیل ترانه اتحاد اروپا- که بعبارتی همان پیشنهاد عشق اولیویه است- را قبول می کند.

ژولی بعد از ملاقات با مادر به خانه اولیویه می رود.اگر توجه کرده باشید این سکانس اولین باری است که صدای سازهای مختلف را با هم می شنویم(جدای موسیقی متن).ژولی از حالت منزوی خود خارج شده،ودر حالی که با اولیویه بر روی موسیقی کار می کنند تصویر فلومی شود(بتدریج)ورنگهای آندو در هم ادغام می شود بطوری که دیگر از هم تفکیک ناپذیرند.

پس شما هم چشمانتان را ببندید و از موسیقی لذت ببرید.  

کلیپ آخرفیلم

ژولی خانه قبلی اش را به هوویش می دهد وپس از کامل کردن موسیقی وتماس با اولیویه وصحبت در مورد اینکه این ترانه به اسم چه کسی شود و... برای همیشه به خانه اولیویه می رود.

در انتهای فیلم تعدادی نماهای کلیپ مانند پشت سر هم دیده می شود که موسیقی اتحاد اروپا آنرا همراهی می کند.این کلیپ آخر وعاقبت تمامی شخصیت های فیلم را نشان می دهد.

ژولی واولیویه......آنتونی......مادر ژولی......دخترروسپی(لوسی)......هووی ژولی......اینسرتی از یک چشم......ژولی
پس از اینکه ژولی به خانه اولیویه می رود،تصویری از آندورادرتابوتی شیشه ای می بینیم
  که عشقبازی می کنند وچسبیدن دست وصورت ژولی به شیشه نوزاد داخل رحم رابه خاطر می آورد،انگار ژولی دوباره متولد شده است وزندگیه جدیدی را پس ازمرگی نمادین شروع می کند.

"آبی"در مورد ارتباط بین انسانهایی است که هیچ ارتباطی با هم ندارندوبراثرتقدیریا اتفاق سر راه هم قرار می گیرند.آبی به من فهماندکه در نظام طبیعت،انسانها تاثیراتی آگاهانه و یا ناآگاهانه بر سرنوشت یکدیگر دارندحتی اگرارتباطی بین آنها نباشدواین یکی از قوانین نظام طبیعت است.برای مثال....

پسرک(آنتونی)نیمه شب با زنگ ساعت بیدارمی شود (زنگی ناخواسته)،احساس بدی دارد گویا اتفاق ناگواری در حال وقوع است و اوپیشاپیش ازآن آگاه شده است.در پلان بعدی علت این نگرانی را می فهمیم،مادر ژولی مرده است وخودبخود ارتباطی از همان نوع که گفته شد بین آندو شکل می گیرد (با اینکه یکدیگررا نمی شناسند).
پلان بعدی لوسی را نشان می دهد ،گویا در فکر تغییر شیوه زندگی خود است.

پلان بعدی جنین داخل رحم هووی ژولی را نشان می دهد که مادر نوزاد وچشمی که در پلان بعدی می بینیم نگران اویند.احتمالا این چشم شوهر ژولی است.

و در انتها باز هم ژولی را می بینیم که در پشت شیشه ای (احتمالا ماشین)که حرکت بسیار مختصری هم دارد به بیرون می نگردواشک می ریزد.پس زمینه ژولی در ابتدا سیاه است که کم کم رنگ آبی آسمان پیش می آید و در انتها نیمی ازتصویرسیاه ونیمی دیگرآبی رنگ است همانند موقعیت ژولی.

ژولی نمی تواند گذشته اش را فراموش کند ،شاید نیازی هم به فراموش کردن نیست.گذشته همیشه گذشته است وامید ژولی به آینده آبی رنگ پیش رویش است.پس زندگی باید کرد......وژولی لبخند میزند.  

تمام