گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

بی عدالتی

با حکم قاضی شعبه 1083 دادگاه عمومی استان تهران؛
محسن نامجو به 5 سال حبس تعزیری محکوم شد

 

 

عزیزترین کس من نامجو رو دوست داره . آهنگاش درد دل اون هم هست . حالا هر دو تاشون توی زندونند. هم عزیز من هم خواننده مورد علاقش. 

 

نامجو حبسش تعزیریه و جرمشم اهانت به قرآنه 

 

ولی عزیز من حبسش اجباریه  و جرمشم عاشق شدن 

 

چه بی عدالتم من

احساس امروز من ... آبی

روزی زیبایی و زشتی در ساحل دریای به هم رسیدند آن دو به هم گفتند: بیا در دریا شنا کنیم. برهنه شدند و در آب شنا کردند، و زمانی گذشت و زشتی به ساحل بازگشت و جامه های زیبایی را پوشید و رفت. زیبا نیز از دریا بیرون آمد و تن پوشش را نیافت، از برهنگی خویش شرم کرد و به ناچار لباس زشتی را پوشید و به راه خود رفت. تا این زمان نیز، مردان و زنان، این دو را با هم اشتباه می گیرند. اما اندک افرادی هم هستند که چهره زیبایی را می بینند، و فارغ از جامه هایی که بر تن دارد، او را می شناسند. و برخی نیز چهره زشتی را می شناسند، و لباسهایش او را از چشمهای اینان پنهان نمی دارد.

فال امرو ز من

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان داردغبار خط بپوشانید خورشید رخش یا ربچو عاشق می​شدم گفتم که بردم گوهر مقصودز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که می​بینمچو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاقبیفشان جرعه​ای بر خاک و حال اهل دل بشنوچو در رویت بخندد گل مشو در دامش ای بلبلخدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلسبه فتراک ار همی​بندی خدا را زود صیدم کنز سروقد دلجویت مکن محروم چشمم راز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داریچه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهرآشوببهار عارضش خطی به خون ارغوان داردبقای جاودانش ده که حسن جاودان داردندانستم که این دریا چه موج خون فشان داردکمین از گوشه​ای کرده​ست و تیر اندر کمان داردبه غماز صبا گوید که راز ما نهان داردکه از جمشید و کیخسرو فراوان داستان داردکه بر گل اعتمادی نیست گر حسن جهان داردکه می با دیگری خورده​ست و با من سر گران داردکه آفت​هاست در تاخیر و طالب را زیان داردبدین سرچشمه​اش بنشان که خوش آبی روان داردکه از چشم بداندیشان خدایت در امان داردبه تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد

فیلم بادبادک باز (۴)

انتقادهای من  

1. تیتراژ: تیتراژ این فیلم گرچه ممکن است برای بخشی از مخاطبان عام جذاب و چشم‌نواز باشد، به لحاظ فنی دچار نقص‌هایی است و با در نظرگرفتن این نکته که مخاطبان اصلی آن مردم افغانستان است، بستر انتقادهای بیشتری می‌شود.
نخستین انتقادی که بر این تیتراژ وارد است زبان نوشتاری آن است. تمامی اسامی و اطلاعات وارد شده در این تیتراژ به زبان انگلیسی است، حتی اسم فیلم. شاید برخی بخواهند این انتقاد را با این توجیه که کمپانی سازنده‌ی فیلم یک کمپانی انگلیسی زبان و فیلم مذکور محصول سینمای هالیوود است، طبیعی بدانند که تیتراژی انگلیسی داشته باشد، پاسخ گویند؛ اما باید گفت: باتوجه به زبان دیالوگ‌ها که بخش مهمی از فیلم را می‌سازند و اکثر آنها به زبان دری است، این پاسخ پذیرفته نیست. علاوه‌ی بر آن، از زبان مورد استعمال فیلم و روایت داستانی آن مشخص است که مخاطبان اصلی آن مردم جامعه‌افغانستان است؛ اما، تیتراژ فیلم در ادای مسوولیتی که داشته و دارد ناتوان است؛ کارکرد اولیه تیتراژ معرفی عنوان فیلم و دست‌اندر‌کاران تولید فیلم است اما تیتراژ مذکور در ادای این وظیفه ناتوان است زیرا در حالتی خوشبینانه، بیش از شصت درصد مخاطبان افغان آن ناآشنا با زبان انگلیسی‌اند و این عدم آشنایی به عنوان پارازیتی در فرآیند برقراری ارتباط بین مخاطب افغان و تیتراژ فیلم است. بهتر بود طراح تیتراژ ذیل هر یک از نوشته‌های آن ترجمه‌ی آن را نیز ذکر می‌کرد یا لااقل عنوان فیلم و نام کارگردان را به زبان دری می‌نگاشت.
دومین انتقادی که بر آن نشانه می‌رود، موسیقی به‌کار گرفته شده در تیتراژ است. آهنگی که در این بخشی از فیلم به گوش می‌رسد آهنگی ‌است عربی و ناهمخوان با فیلم و جهان داستان. این امر به گونه‌ای است که مخاطب در ابتدای کار و با شندیدن موزیک تیتراژ آغازین گمان می‌برد که به تماشای فیلمی عربی نشسته است، فیلمی از قبیل: هزار و یک شب و... استفاده از آهنگی بر مبنای دستگاههای موسقیایی افغانی و نزدیک به فرهنگ فولکلوریک مردم افغانستان جذابیت تیتراژ را بیشتر میافزود و بر غنای آن فزونی می‌بخشید.
سومین نکته نیز فونت یا قلم نوشته‌های آن است که نزدیک به خط کوفی است و گمان نادرست عربی بودن موضوع فیلم را تقویت می‌کند.

2. لهجه:یکی دیگر از نکاتی که واقعاً جزو نقاط ضعف فیلم محسوب می‌شود عدم توازن و یکدستی لهجه‌ دیالوگ‌هاست به عنوان مثال: لهجه‌ی پدر امیر(همایون ارشادی) که با لهجه‌ی فارسی تهرانی آمیخته شده و به گونه‌ای غیر قابل انکار باعث آزار مخاطب افغان می‌شود. مخاطب از پدر امیر انتظار دارد که به لهجه‌ شیرین و روان دری متداول در کابل سخن بگوید اما این انتظار برآورده نمی‌شود. علت این ضعف نیز عدم تسلط کافی هنرپیشه‌ای است که نقش پدر امیر را ایفا می‌کند، هنر پیشه‌ای که زبان و لهجه‌ی مادری‌اش فارسی تهرانی است.
3. زبان:نکته‌ دیگر اینکه برقراری پیوند با شخصیت‌های داستان و فهم سخنان آنان در بسیاری از موارد برای مخاطب دری زبان دشوار و در برخی موارد غیر ممکن است زیرا به ناگاه زبان دیالوگ به انگلیسی بدل می‌شود و علیرغم اینکه دیالوگ‌های فارسی برای مخاطب انگلیسی زبان فیلم ترجمه و زیرنویس شده ، دیالوگ‌های انگلیسی برای مخاطبان دری زبان ناآشنا به زبان انگلیسی بدون ترجمه و زیرنویس رها شده است. این مسئله باعث می‌شود که در مواردی حساس، مخاطب دری زبان از فهم روند داستان محروم بماند.
4. کثرت دیالوگ‌های انگلیسی به‌خصوص بین شخصیت‌های افغان حتی در مواردی که انتظار آن نمی‌رود. مثلاً در گفت‌وگوی تلفنی امیر و رحیم خان در آغاز فیلم،‌به ویژه که با زبان دری آغاز می‌شود اما به ناگاه در نقطه‌‌ای حساس
که خواهش رحیم‌خان مبنی بر بازگشت امیر به خانه‌اش است- به انگلیسی بدل می‌شود.
5. عدم رعایت امانت در بازسازی وقایع: مثلا در فضای شهر کابل در پس زمینه صحنه‌ها در کوچه و بازارها زن‌هایی بدون حجاب اسلامی گنجانده شده است در حالی که در دوره‌ی تاریخی مذکور پایبندی به حجاب اسلامی به شدت وفور دارد و هنوز جامعه بی‌حجابی را به شکل ترسیم شده به خود ندیده است. این اشکال و اشکالاتی از این قبیل بدین جهت وارد است که از این منظر فیلم مذکور در ژانر تاریخی جای می‌گیرد. مثل همین اشکال در ترسیم موقعیت اجتماعی هزاره‌ها وارد است. چون در فیلم، هزاره فقط به عنوان نوکر معرفی شده است در حالی که در همین برهه از تاریخ و قبل و بعد از آن می‌بینیم هزاره‌های متعددی در جایگاه‌های مهم سیاسی اجتماعی هستند. همه‌ی هزاره‌ها خدمتکار نبودند،‌در همین دوره عده‌ای در مشاغل اداری فعالیت دارند و عده‌ای نیز در امور تجارت و ...! در مورد اعمال مجازات زنی در دوران طالبان نیز همین ضعف به چشم می‌خورد! طالبان زناکار را سنگسار شرعی می‌کردند نه به شکلی که در فیلم تصویرشده است! در مورد برگزاری مسابقه فوتبال در استادیوم نیز نظیر همین ایراد وارد است و مانند آن....
6. انتخاب کاراکتر: در انتخاب کاراکتر کودکی امیر اهمال صورت گرفته و هنرپیشه‌ی ایفاکننده‌ نقش امیر از لحاظ فیزیک صورت و چهره دقیق انتخاب نشده، چهره‌اش به حسن(و نژاد هزاره) شبیه‌تر از نژاد پشتون است! باید از هنرپیشه‌ای دیگر نزدیک به چهره آصف و امثال آنها که به خوبی فیزیک صورتش منعکس کننده‌ نژاد و پایگاه قومی اوست استفاده می‌شد!
7. عدم تنوع قومیتی: فیلمنامه نویس فیلمنامه را به گونه‌ای نوشته است که گویی اقوام موجود در افغانستان فقط دو قوم هزاره و پشتون است و نزاع قومی نیز فقط میان این دو است در حالی که واقعیت چیز دیگری است و در کشور افغانستان اقوام متعددی زندگی می‌کنند از جمله:تاجیک، ازبک، بلوچ، قزلباش و... و نزاع قبیله‌ای نیز بدین شکلی که ترسیم شده است نیست!
8. ضعف در دگرگونی امیر: چگونه امیر که کودکی ضعیف و منفعل و ترسو بود و حتی قدرت دفاع از خود را نداشت بدان حد از شجاعت رسید که به دنبال سهراب به قلب خطر زد و با یکی از سران طالبان درگیری و نزاع فیزیکی کرد؟! چگونگی این تحول شخصیتی در فیلم بی‌جواب مانده است!
9. اسلام ستیزی: که در قالب نماد طالبان و شخصیت آصف(مدعی جهاد علیه روس‌ها و مجری احکام اسلامی) جلوه‌گر شده و پیش از آن نیز در دیالوگ میان امیر و پدرش بر سر حرمت شراب نشان داده شده است.
10. تصویر کردن صحنه‌ی تجاوز: به تصویر کشیدن صحنه‌ی تجاوز آصف و همدستانش به حسن یکی از مواردی است که بیش‌از جنبه‌ی هنری و سینمایی آن، جنبه‌ی ایجاد جذابیت تجاری و تاثیرگذاری فرهنگی(ترویج غیر مستقیم همجنس بازی)اش مورد توجه کارگردان و تهیه کنندگان آن بوده است و گرنه می‌شد با تمهیدات تصویری و استفاده از عناصر بیانی و روایتگر این صحنه را تغییر داد یا حذف کرد!
بادبادک‌باز گرچه بر پایه‌ی رمانی پرفروش استوار شده‌است و فیلمنامه‌ای اقتباسی دارد اما آنچنانی که از کارگردان و سناریست آن انتظار می‌رفت موفق نبوده است! این فیلم در مقایسه با دیگر فیلم‌های هالیوودی در جایگاه متوسط قرار می‌گیرد و اگر منتقدانی چون راجر ایبرت از آن استقبال می‌کنند به خاطر ساختار فرمیک آن است. دلیل سرمایه گذاری هالیوود برای این فیلم نیز اگرچه امید تهیه‌کنندگان آن به فروش و موفیقت تجاری است ولی انگیزه سیاسی نیز پشتیبان آن بوده است و آن زمینه سازی برای حضور امریکا در افغانستان است که تا حدودی در ایفای این رسالت خود موفق بوده است.