گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

گنبدهای فیروزه ای

Email : Soofastaei@entc.org.ir

عشق شیرین

کاش عشق را پایان نبود

در نهاد من بغیر از عاشقی یادی نبود

کاش خون عاشقان رنگین نبود

قصه های عشق شیرین کم نبود

کاش وقتی میدهد عاشق به معشوقش پیام

در درونش جز نگار روی او مهری نبود

در میانه ما بهانه عشق شیرینست و بس

کاش داستان عشق فرهاد اینچنین شیرین نبود

تاراج

 

 

براستی

من در این همهمه چه تنهایم

وقتی سکوت چشمان تو؛

برتن عریان شعرهایم

جاریست!

در ابعاد چشم من،

خویش را بنگر

بنگر که چه موزون آهنگ یادت را می نوازد!

من از چهار گوشه اتاقم

ارمغانی دارم؛

که تمام سپیدی های دفتر هستی ام را

به تاراج می برد

و بعد از رفتنت

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی، تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای درکوچه های آبی احساس

تورا از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی

دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید واکردم

نمیدانم چرا رفتی

نمیدانم شاید خطا کردم

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی

نمی دانم کجا تا کی برای چه

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر میداشت

تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتنت دریاچه بغضی کرد

کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

وبعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام وزیبا گفت:

تو هم در پاسخ این رفتن بگو در راه انتخابم خطا کردم

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

و من در اوج پاییزی ترین حالت یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمیدانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز

برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

یار من

 

یار من گمشده ایست

  

گاه گاهی گذری  می کند   از کوچه  ما

 

نه بهار است ، نه پاییز ، نه تک بیت غزل 

 

یار من یک دریاست

 

یارمن رایحه ای خوشنام است

 

شعر یک دیوان است

ناب ترین شعر زمان

 

 

 تو مرا می‌فهمی   

  من تو را می‌خواهم  

  و همین ساده‌ترین قصه‌ یک انسان است    

  تو مرا می‌ خوانی

 من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم                 

تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی