"همیشه یک پایان تلخ، بهتر از یه تلخی بیپایانه"
تمام موضوع فیلم را میتوان در همین یک جمله یافت. انگار تمامی سکانسهای فیلم برای توضیح و نفسیر این جملهی کلیدی فیلم نمایش داده میشوند.
براستی اگر ما در موقعیت انتخاب یکی از این دو برای دیگران قرار بگیریم چه خواهیم کرد؟
اصغر فرهادی، کارگردان فیلم در تمام 120 دقیقهی فیلم، به سادگی هرچه تمامتر، تماشاگران را مانند عروسکهای خیمهشببازی با بازی میگیرد و بیننده در طول فیلم میخندد، گریه میکند، حرص میخورد، عصبانی میشود، افسوس میخورد و در تمامی این لحطات، کارگردان با نگاهی شیطنتآمیز ما را در دو راهی انتخاب قرار میدهد.
"حقیقت یا مصلحت" او ما و بازیگران را در جایگاه یک قاضی میگذارد که با انتخابی مشکل در ستیز است.به راستی آیا سپیده (گلشیفتهفراهانی) کار درستی انجام میدهد که به نامزد الی(صابر ابر) دروغ میگوید؟ اگر ما جای او بودیم چه میکردیم؟ هیچکس نمیتواند میان حقیقت و مصلحت با قطع و یقین یکی را برگزیند. در چنین جاییاست که اکثر ما، چون "فرهادی" پی میبریم قضاوت تا چه میزان مشکل است.
کارگردان با هوشمندیهرچه تمامتر بازیگران را در کنار دریا (نمادجبر و تقدیر) قرار میدهد و بارها با نمایش سکانسهایی چون غرق شدن الی(ترانه علیدوستی) در دریا و یا حرکت الی با بادبادکی در دست روی شنهای ساحل و در میان باد ناتوانی و زبونی ما را در مقابل حوادث و اتفاقات به تصویر میکشد.
اصغر فرهادی همچون چهارشنبه سوری دست روی قسمتی از مردم جامعه میگذارد که به نام طبقه "مرفه مدرن" میشناسیمشان. زندگیهایی پر از دروغ و نیرنگوخوشیهای زودگذر و سستبودن اینطبقه از جامعه در اخلاقیات را به نقد میکشد.
حتی اگر مطمئن باشیم که "دربارهالی" اصغر فرهادی یک کپی آشکار از "ماجرا" ی آنتونیونی باشد باز هم از ارزشهای کارگردان چیزی کم نمیشود. شخصیکه به زیبایی هرچه تمامتر میزانسنهای فیلم را میچیند و با دکوپاژی بینقص و با جزییات کامل از بازیگران یک بازی رئال و طبیعی میگیرد که گویی بیننده به عنوان عنصری درگیر در فقدان از دستدادن یکی از نزدیکان در دل دریا به تکاپو میافتد و درمانده و ناچار و به کورسوی امیدی فیلم را تعقیب میکند.اوج فیلم جاییست که تمامی بازیگران به دنبال کودک غرق شده در دریا به سمت آب هجوم میبرند و دوربین بر روی دوش فیلمبردار به تعقیب آنها حرکت میکند و گویی ما نیز همانند بقیه به دنبال یافتن گمشدهای هستیم. براستی که سکانس نفسگیری است.
بیننده در ابتدا گمان میکند که با فیلمی سرراست و ساده مواجه است اما به مرور زمان میتوان به لایههای پنهان فیلمنامه پی برد که با قرار گرفتن در کنار هم پازل معمای الی را کامل میکنند.
شخصیت الی که در ابتدای فیلم صدقه میدهد و ما در آغاز فیلم گمان میبریم با شخصیتی مهربان و تنها روبرو هستیم و هر چه از فیلم میگذرد سوالات بیشتری در ذهنمان نقش میبندد. چرا "الی" به خانوادهی خود دروغ گفت؟ چرا حاضر نشد به همراه سپیده به شمال بیاید و به مرور به مرموز بودن این شخصیت بیش از پیش پی میبریم.
اصغر فرهادی با ساخت چنین اثر دلهرهآوری نشان میدهد که ما هریک میتوانیم در جایگاه یکی از بازیگران قرار بگیریم و دروغ بگوییم و تغییر موضع بدهیم، عصبانی شویم، کم بیاوریم و ...
او با زیرکی هرچه تمامتر در 30دقیقه اولیه، فیلم را یک سرخوشی افراطی پیش میبرد و تماشاگر را در اوج شور و شعف به یکباره تنها میگذارد و با ضربهای ناگهانی او را از اوج به حضیض میرساند و تماشاگر که نمیتواند اتفاقات فیلم را باور کند تا پایان فیلم به خود میقبولاند که "الی" هنوز زنده است و بالاخره فرهادی در این فیلم از تکنیک پایان باز دست برمیدارد و در سکانس پایانی ما را با صحنه سرنوشتسازی روبرو میکند و ضربهی آخر را مهلک وارد میکند و ما را وارد سکانس پایانی فیلم میکند.
بعد از تمامی این اتفاقات و رویدادها، و پساز آنکه "سپیده" مصلحت جمعی را بر حقیقت ترجیح میدهد، فرهادی در لانگشاتی نمایی از جمع را نشان میدهد که با کمک یکدیگر سعی در بیرونآوردن ماشین از گودال میکنند و به نظر میرسد، تمامشان(تماممان) بعد از عبور از تراژدیهای همیشگی موجود در زندگی سعی میکنند واقعه را به فراموشی بسپرند و به زندگی ادامه دهند.
آری، زندگی ادامه دارد ...
اگر کوسه ها آدم بود ند
توی دریا برای ماهی هاجعبه های محکمی می ساختند
همه جور خوراکی توی آن میگذاشتند
مواظب بودند که همیشه پر آب باشد
هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند
برای آنکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد
گاهگاه مهمانی های بزگ بر پا میکردند چون که
گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است
برای ماهی ها مدرسه میساختند و به آنها یاد میدادند
که چه جوری به طرف دهان کوسه شنا کنند
درس اصلی ماهیها اخلاق بود
به آنها می قبولاندندکه زیباترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است که خودش را در نهایت خوشوقتی تقد یم یک کوسه کند
به ماهی کوچولو یاد میدادند که چطور به کوسه ها معتقدباشند و چه جوری خود را برای یک آینده زیبا مهیا کنند
آینده ای که فقط از راه اطاعت به دست میایید
اگر کوسه ها آدم بودند
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت
از دندان کوسه تصاویر زیبا و رنگارنگی می کشیدند
ته دریا نمایشنامه ای روی صحنه میاوردند که در آن ماهی کوچولو های قهرمان شاد و شنگول به دهان کوسه ها شیرجه میرفتند همراه نمایش آهنگهای محسور کننده ای هم مینواختند که بی اختیار ماهیهای کوچولو را به طرف دهان کوسه ها میکشاند
در آنجا بی تردید مذهبی هم وجود داشت که به ماهیها می آموخت
"زندگی واقعی در شکم کوسه ها اغاز میشود"
۲۱ خرداد ۷۲ منتظر سردار سازندگی بودیم
۲ خرداد ۷۶ منتظر اصلاح طلبی وارسته بودیم
۱۸ خرداد ۸۰ منتظر گفتمان تمدنها بودیم
۲۷ خرداد ۸۴ منتظر اصولگرایی ساده زیست بودیم
۲۲ خرداد ۸۸ منتظر بت شکنی جسور یا موج سواری سبز پوش یا شیخی از جنس اصلاحات و یا دولتمداری فدرال بودیم
تا به کی انتظار ؟؟؟
رحم کن ای نفس من
تو زیبایی را بر من نمایاندی
اما آن را نهان کردی
تو و زیبایی در نور زندگی می کنید
من و زشتی اما در تاریکی با هم هستیم
چگونه نور و تاریکی یکی خواهند شد؟
خوشنودی تو با رسیدن آخرت آغاز می گردد.
و تو اکنون در این انتظار شادمانی
اما این تن در عین زنده بودن در رنج و عذاب است.
این ای نفس من سرگردانی است.
تو شتابانی به سوی ابدیت اما
این پیکر به کندی به جانب نیستی گام بر می دارد.
تو انتظاری نمی کشی
او نیز شتابی نمی کند.
این ای نفس من درماندگی است.
تو به بلندا پرواز می کنی با جذبه آسمان
اما این تن سقوط می کند با جاذبه زمین
تو دلداریش نمی دهی او نیز تقدیرت نمی کند
تو در دانایی خود بی نیازی
اما این تن در نادانی فقیر
تو مدارا نمی کنی و او اطاعت نمی کند.
این ای نفس من رنج ابدی است.
تو در سکوت شب به دیدار معشوقه ات روانی
و از شیرینی حضورش خشنود
این تن همواره قربانی جگر سوز وصل و هجران است.
رحم کن به من ای نفس من
پایان
رحم کن ای نفس من
تو مرا به عشقی وادار کردی که توان کشیدن آن را نتوانم
تو و عشق قدرتی جدانشدنی هستید
اما جسم و من ضعفی جدانشدنی
چه جدال است بین قدرت و ضعف؟
رحم کن ای نفس من
تو خوشبختی را از فراسوی اندیشه ام به من نشان دادی
تو و خوشبختی
بر فراز کوهی سترگ پایدارید
بدبختی و من اما
در نشیب دره ای تاریک وامانده ایم
کی فراز و نشیب یکی خواهد شد؟